صفحه اصلی
فارسی به عربی
واژه های حرف "ب" - فارسی به عربی
بذله گو
بذله گویی
بر
بر آن شد که
بر اساس
بر اساس … است
بر اساسِ
بر افراشتن
بر افروختن
بر امد
بر ان بودن
بر ان داشتن
بر ان شد که
بر انگیختن
بر انگیزش
بر اورد کردن
بر اوردن
بر باد رفتن
بر جسته ساختن
بر جسته کاری
بر جسته کردن
بر حسب
بر خوابش
بر خوابیدن
بر خود خشن کرد
بر خیزش
بر دوش گرفت
بر دوشش سنگینی کرد
بر ذی حق بودن خود تأکید کرد
بر ذی حق بودن خود تاکید کرد
بر روی
بر روی نقشه نشان دادن
بر زبان اوردن
بر زدن
بر زمین افکندن
بر زمین ریختن خون
بر سر اورد
بر سر میل اوردن
بر سر گذاشتن
بر سرعت (چیزی) افزودن
بر سرعت افزودن
بر سرِ (کسی) آورد
بر صلیب اویختن
بر طبق ان
بر طرف نشدنی
بر فراز
بر لوح نوشتن
بر مسند قدرت نشست
بیشتر