<hr> مترادف تصنیف : ترانه، سرایش، سرود، قول، نشید ، تالیف، تحریر، تدوین، گردآوری، کتاب، رساله <hr> متضاد تصنیف : نوحه <hr> برابر پارسی : ترانه، سرود، سروده

مترادف تصنیف : ترانه، سرایش، سرود، قول، نشید ، تالیف، تحریر، تدوین، گردآوری، کتاب، رساله متضاد تصنیف : نوحه برابر پارسی : ترانه، سرود، سروده

تصنیف

<hr> مترادف تصنیف کردن : سرودن، ترانه سرایی کردن، نوشتن، تالیف کردن، به رشته تحریر درآوردن کتاب، رساله

مترادف تصنیف کردن : سرودن، ترانه سرایی کردن، نوشتن، تالیف کردن، به رشته تحریر درآوردن کتاب، رساله

تصنیف کردن

<hr> مترادف تصور : اندیشه، انگار، پندار، تخیل، تفکر، خیال، زعم، فکر، گمان، مخیله، وهم ، اندیشه کردن، اندیشیدن، انگاشتن <hr> متضاد تصور : تصدیق، تصدیق کردن <hr> برابر پارسی : انگار، انگارش، انگاره، انگاشت، پندار، گمان

مترادف تصور : اندیشه، انگار، پندار، تخیل، تفکر، خیال، زعم، فکر، گمان، مخیله، وهم ، اندیشه کردن، اندیشیدن، انگاشتن متضاد تصور : تصدیق، تصدیق کردن برابر پارسی : انگار، انگارش، انگاره، انگاشت، پندار، گمان

تصور

تصور شخصیت انسانی برای چیزی

تصور غلط

تصور نکردنی

<hr> مترادف تصور کردن : اندیشه کردن، اندیشیدن، انگاشتن، خیال کردن، در خیال مجسم کردن، فرض کردن، گمان کردن <hr> برابر پارسی : انگاشتن، پنداشتن، گمان کردن، هوشیدن

مترادف تصور کردن : اندیشه کردن، اندیشیدن، انگاشتن، خیال کردن، در خیال مجسم کردن، فرض کردن، گمان کردن برابر پارسی : انگاشتن، پنداشتن، گمان کردن، هوشیدن

تصور کردن

تصور کردنی

تصور کلی

تصورکردن

<hr> مترادف تصوری : خیالی، فرضی، موهوم، وهمی <hr> متضاد تصوری : تصدیقی، واقعی

مترادف تصوری : خیالی، فرضی، موهوم، وهمی متضاد تصوری : تصدیقی، واقعی

تصوری

<hr> مترادف تصوف : سلوک، عرفان، پشمینه پوشی، درویشی، صوفیگری، قلندری، حکمت، طریقت <hr> برابر پارسی : درویشی، پشمینه پوشی

مترادف تصوف : سلوک، عرفان، پشمینه پوشی، درویشی، صوفیگری، قلندری، حکمت، طریقت برابر پارسی : درویشی، پشمینه پوشی

تصوف

<hr> مترادف تصویب : اجابت، پذیرفته، تایید، تصدیق، صحه گذاری، صوابدید، قبول ، صواب شمردن، رای موافق دادن، مصوب کردن <hr> متضاد تصویب : رد <hr> برابر پارسی : پذیرش، برنهادن، پذیره

مترادف تصویب : اجابت، پذیرفته، تایید، تصدیق، صحه گذاری، صوابدید، قبول ، صواب شمردن، رای موافق دادن، مصوب کردن متضاد تصویب : رد برابر پارسی : پذیرش، برنهادن، پذیره

تصویب

تصویب لایحه

تصویب نامه

تصویب نکردن

تصویب کرد

<hr> مترادف تصویب کردن : صلاح دانستن، تایید کردن، صحه گذاشتن، رای موافق دادن، مصوب کردن، صواب دانستن <hr> برابر پارسی : برنهادن

مترادف تصویب کردن : صلاح دانستن، تایید کردن، صحه گذاشتن، رای موافق دادن، مصوب کردن، صواب دانستن برابر پارسی : برنهادن

تصویب کردن

تصویبنامه

<hr> مترادف تصویر : پرتره، ترسیم، تمثال، تندیس، شکل، شمایل، صورت، عکس، نقش، نگار <hr> برابر پارسی : نگاره، فرتور، رخشاره، پیکره

مترادف تصویر : پرتره، ترسیم، تمثال، تندیس، شکل، شمایل، صورت، عکس، نقش، نگار برابر پارسی : نگاره، فرتور، رخشاره، پیکره

تصویر

تصویر حضرت مسیح یامریم ویامقدسین مسیحی

تصویر عیسی بر بالا ی صلیب

تصویر لحظه ای

تصویر مضحک

تصویر کردن

<hr> مترادف تضاد : اختلاف، تقابل، تناقض، ضدیت، مخالفت، مغایرت، ناسازگاری ، دشمنی، ضدیکدیگربودن، متضاد بودن، مخالف یکدیگر بودن ، ضدیت داشتن <hr> متضاد تضاد : تماثل، سازگاری، سازگار بودن، موافق بودن <hr> برابر پارسی : دوگانگی، نا همسانی، ناجوری، پارادخش، در برابر، رویارویی

مترادف تضاد : اختلاف، تقابل، تناقض، ضدیت، مخالفت، مغایرت، ناسازگاری ، دشمنی، ضدیکدیگربودن، متضاد بودن، مخالف یکدیگر بودن ، ضدیت داشتن متضاد تضاد : تماثل، سازگاری، سازگار بودن، موافق بودن برابر پارسی : دوگانگی، نا همسانی، ناجوری، پارادخش، در برابر، رویارویی

تضاد

<hr> مترادف تضرع : استغاثه، التماس، الحاح، زاری، فزع، گریه، لابه، مویه، ناله، ندبه، زاری کردن، الحاح کردن، زاریدن، خواری کردن، فروتنی کردن <hr> برابر پارسی : ( تضرّع ) زاری، گَرزِش | زاری، گریه، لابه، مویه

مترادف تضرع : استغاثه، التماس، الحاح، زاری، فزع، گریه، لابه، مویه، ناله، ندبه، زاری کردن، الحاح کردن، زاریدن، خواری کردن، فروتنی کردن برابر پارسی : ( تضرّع ) زاری، گَرزِش | زاری، گریه، لابه، مویه

تضرع

<hr> مترادف تضریس : دندانه دار کردن، دندانه دندانه کردن، مضرس کردن

مترادف تضریس : دندانه دار کردن، دندانه دندانه کردن، مضرس کردن

تضریس

<hr> مترادف تضعیف : ناتوان سازی، ناتوان کردن، ضعیف کردن، دوبرابرسازی، مضاعف سازی، دوبرابر کردن، مضاعف کردن <hr> متضاد تضعیف : تحکیم، تشیید <hr> برابر پارسی : ناتوان کردن، سست کردن

مترادف تضعیف : ناتوان سازی، ناتوان کردن، ضعیف کردن، دوبرابرسازی، مضاعف سازی، دوبرابر کردن، مضاعف کردن متضاد تضعیف : تحکیم، تشیید برابر پارسی : ناتوان کردن، سست کردن

تضعیف

تضعیف روحیه کردن

تضعیف کردن

<hr> مترادف تضمین : پشتوانه، وثیقه، پایندانی، پذرفتاری، تعهد، ضمانت، کفالت، ضامن شدن <hr> برابر پارسی : پایندانی، پشتیبانی، تاوان دادن، در پناه

مترادف تضمین : پشتوانه، وثیقه، پایندانی، پذرفتاری، تعهد، ضمانت، کفالت، ضامن شدن برابر پارسی : پایندانی، پشتیبانی، تاوان دادن، در پناه

تضمین

<hr> مترادف تضمین کردن : ضمانت کردن، تعهد کردن، پذرفتاری کردن، پایندانی کردن

مترادف تضمین کردن : ضمانت کردن، تعهد کردن، پذرفتاری کردن، پایندانی کردن

تضمین کردن

تضمین کننده

<hr> مترادف تطابق : برابری، مطابقت، همگونی، باهم برابر شدن، برابر کردن <hr> برابر پارسی : همخوانی، هم خورد، هم سنجی

مترادف تطابق : برابری، مطابقت، همگونی، باهم برابر شدن، برابر کردن برابر پارسی : همخوانی، هم خورد، هم سنجی

تطابق

<hr> مترادف تطبیق : برابرسازی، مقابله، مقایسه، وفق، مطابقت، برابری <hr> برابر پارسی : برابرسنجی، برابرکرد

مترادف تطبیق : برابرسازی، مقابله، مقایسه، وفق، مطابقت، برابری برابر پارسی : برابرسنجی، برابرکرد

تطبیق

تطبیق نمودن

تطبیق کردن

<hr> مترادف تطبیقی : مقابله ای، مقایسه ای

مترادف تطبیقی : مقابله ای، مقایسه ای

تطبیقی

<hr> مترادف تطمیع : آزمند ساختن، به طمع انداختن <hr> برابر پارسی : آزمندی، به آز آوردن

مترادف تطمیع : آزمند ساختن، به طمع انداختن برابر پارسی : آزمندی، به آز آوردن

تطمیع

<hr> مترادف تطمیع کردن : به طمع انداختن، آزمند ساختن، بیوسانیدن، تحریص کردن، به آز افکندن

مترادف تطمیع کردن : به طمع انداختن، آزمند ساختن، بیوسانیدن، تحریص کردن، به آز افکندن

تطمیع کردن

<hr> مترادف تطهیر کردن : طاهر کردن، نجاست زدایی کردن، طهارت گرفتن، پاک کردن، غسل کردن، حلال کردن، ختنه کردن، گناه زدایی کردن

مترادف تطهیر کردن : طاهر کردن، نجاست زدایی کردن، طهارت گرفتن، پاک کردن، غسل کردن، حلال کردن، ختنه کردن، گناه زدایی کردن

تطهیر کردن

تطهیرکردن

<hr> مترادف تطویل : اطاله، تفصیل، درازا، درازگویی، زیاده گویی ، دراز کردن، طول دادن <hr> متضاد تطویل : ایجاز

مترادف تطویل : اطاله، تفصیل، درازا، درازگویی، زیاده گویی ، دراز کردن، طول دادن متضاد تطویل : ایجاز

تطویل

<hr> مترادف تظاهر : ادا، تلبیس، ریا، ریاکاری، ظاهرسازی، عوام فریبی، وانمودسازی، خودنمایی، عرض اندام، آشکار شدن، ظاهرشدن، خودنمایی کردن <hr> برابر پارسی : خود نمایی، مردم فریبی، خودستایی، فرانمودی، آشکار شدن، پدیداری، دگر فریبی، وانمود

مترادف تظاهر : ادا، تلبیس، ریا، ریاکاری، ظاهرسازی، عوام فریبی، وانمودسازی، خودنمایی، عرض اندام، آشکار شدن، ظاهرشدن، خودنمایی کردن برابر پارسی : خود نمایی، مردم فریبی، خودستایی، فرانمودی، آشکار شدن، پدیداری، دگر فریبی، وانمود

واژه های حرف "ت" - فارسی به عربی