تالا ب

تالا ر

تالا ر سخنرانی

تالا ر شنوندگان

تالا ر ورودی

تالا ر کنفرانس

<hr> مترادف تالاب : آبدان، آبگیر، استخر، برکه، برم، غدیر، نورنجه <hr> متضاد تالاب : جوی، نهر، رود

مترادف تالاب : آبدان، آبگیر، استخر، برکه، برم، غدیر، نورنجه متضاد تالاب : جوی، نهر، رود

تالاب

<hr> مترادف تالار : ایوان، صفه، سالن

مترادف تالار : ایوان، صفه، سالن

تالار

تالار سخنرانی

تالار کنفرانس

تالم اور

تالم ناپذیر

<hr> مترادف تالیف : تدوین، تصنیف، جمع آوری، گردآوری، نگارش، تدوین کردن، جمع آوری کردن، گردآوری کردن، ایجاد الفت کردن، دل جویی، استمالت، نوازش، پیوند، ترکیب، پیونددهی، الفت دهی، دمسازی <hr> برابر پارسی : گردآوری، نوشته، ویرایش

مترادف تالیف : تدوین، تصنیف، جمع آوری، گردآوری، نگارش، تدوین کردن، جمع آوری کردن، گردآوری کردن، ایجاد الفت کردن، دل جویی، استمالت، نوازش، پیوند، ترکیب، پیونددهی، الفت دهی، دمسازی برابر پارسی : گردآوری، نوشته، ویرایش

تالیف

تالیف و تصنیف

تالیف و تصنیف کردن

<hr> مترادف تالیف کردن : کتاب نوشتن، تدوین کردن، گردآوری کردن، فراهم آوردن، جمع آوری کردن، سازوار کردن، الفت دادن، دمساز کردن

مترادف تالیف کردن : کتاب نوشتن، تدوین کردن، گردآوری کردن، فراهم آوردن، جمع آوری کردن، سازوار کردن، الفت دادن، دمساز کردن

تالیف کردن

<hr> مترادف تام : تمام، تمامیت، جامع، کامل، مستوفا، مطلق، کمال یافته <hr> متضاد تام : غیرتام، ناقص

مترادف تام : تمام، تمامیت، جامع، کامل، مستوفا، مطلق، کمال یافته متضاد تام : غیرتام، ناقص

تام

<hr> مترادف تامل : ( تأمل ) تانی، درنگ، مکث، تأخیر، شکیبایی، مصابرت، اندیشه، تعقل، تفکر، غور، فکر، ژرف اندیشی، مراقبه، مکاشفه، اندیشه کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، درنگ کردن، دوراندیشی کردن | تانی، درنگ، مکث، تاخیر، شکیبایی، مصابرت، اندیشه، تعقل، تفکر، غور، ژرف اندیشی، مراقبه، مکاشفه، اندیشه کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، درنگ کردن، دوراندیشی کردن <hr> برابر پارسی : درنگ، اندیشه، ژرف نگری، نگرش

مترادف تامل : ( تأمل ) تانی، درنگ، مکث، تأخیر، شکیبایی، مصابرت، اندیشه، تعقل، تفکر، غور، فکر، ژرف اندیشی، مراقبه، مکاشفه، اندیشه کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، درنگ کردن، دوراندیشی کردن | تانی، درنگ، مکث، تاخیر، شکیبایی، مصابرت، اندیشه، تعقل، تفکر، غور، ژرف اندیشی، مراقبه، مکاشفه، اندیشه کردن، اندیشیدن،

تامل

تامل کرد در

<hr> مترادف تامل کردن : ( تأمل کردن ) تانی کردن، تأخیرکردن، درنگ کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، تفکر کردن، ژرف اندیشی کردن، غور کردن | تانی کردن، تاخیر کردن، درنگ کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، تفکر کردن، ژرف اندیشی کردن، غور کردن

مترادف تامل کردن : ( تأمل کردن ) تانی کردن، تأخیرکردن، درنگ کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، تفکر کردن، ژرف اندیشی کردن، غور کردن | تانی کردن، تاخیر کردن، درنگ کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، تفکر کردن، ژرف اندیشی کردن، غور کردن

تامل کردن

تامل کننده

تاموقعی که

<hr> مترادف تامین : امان، امنیت، ایمن سازی، آماده سازی، فراهم سازی، بسیج، تحصیل، تدارک، ترتیب، تهیه، آمین گویی، امن کردن، ایمن ساختن، ایمن کردن، امنیت دادن، اطمینان دادن، آماده، فراهم، مهیا، درامان، محفوظ <hr> برابر پارسی : ( تأمین ) زینهاردادن، پناه دادن، آسایش | آسایش، پناه دادن، زینهاردادن، فراهم، فراهم کردن

مترادف تامین : امان، امنیت، ایمن سازی، آماده سازی، فراهم سازی، بسیج، تحصیل، تدارک، ترتیب، تهیه، آمین گویی، امن کردن، ایمن ساختن، ایمن کردن، امنیت دادن، اطمینان دادن، آماده، فراهم، مهیا، درامان، محفوظ برابر پارسی : ( تأمین ) زینهاردادن، پناه دادن، آسایش | آسایش، پناه دادن، زینهاردادن، فراهم، فراهم کر

تامین

تامین خواسته

تامین نامه

<hr> مترادف تامین کردن : برآورده کردن، پاسخ گو بودن اجابت کردن، برآوردن، آماده کردن، فراهم ساختن، مهیا ساختن، فراهم آوردن، تارک دیدن، تهیه کردن، امن ساختن، ایمن کردن، حفظ کردن، در امان نگه داشتن + <hr> برابر پارسی : برآوردن، برآورده کردن، فراهم کردن

مترادف تامین کردن : برآورده کردن، پاسخ گو بودن اجابت کردن، برآوردن، آماده کردن، فراهم ساختن، مهیا ساختن، فراهم آوردن، تارک دیدن، تهیه کردن، امن ساختن، ایمن کردن، حفظ کردن، در امان نگه داشتن + برابر پارسی : برآوردن، برآورده کردن، فراهم کردن

تامین کردن

<hr> مترادف تانک : زره پوش، خودرو سنگین نظامی مهز به توپ و مسلسل <hr> برابر پارسی : زره پوش

مترادف تانک : زره پوش، خودرو سنگین نظامی مهز به توپ و مسلسل برابر پارسی : زره پوش

تانک

تانگو رقصیدن

تاه زدن

تاه چیزی را گشودن

تاه کردن

<hr> مترادف تاوان : بدل، جبران، جریمه، خسارت، عوضی، غرامت، کفاره، مغرم، عوض، مابه ازا

مترادف تاوان : بدل، جبران، جریمه، خسارت، عوضی، غرامت، کفاره، مغرم، عوض، مابه ازا

تاوان

<hr> مترادف تاوان دادن : جریمه دادن، جبران کردن، غرامت دادن، مابه ازا پس دادن، کفاره پس دادن <hr> متضاد تاوان دادن : تاوان گرفتن

مترادف تاوان دادن : جریمه دادن، جبران کردن، غرامت دادن، مابه ازا پس دادن، کفاره پس دادن متضاد تاوان دادن : تاوان گرفتن

تاوان دادن

تاوان پردازی

تاوان گرفت از

تاوقتیکه

<hr> مترادف تاول : آبله، آماس، برآمدگی

مترادف تاول : آبله، آماس، برآمدگی

تاول

تاول زدن

<hr> مترادف تاویل : بیان، تبیین، تشریح، توجیه، تعبیر، تفسیر، توضیح، شرح، بیان کردن، تفسیر کردن، تعبیر کردن

مترادف تاویل : بیان، تبیین، تشریح، توجیه، تعبیر، تفسیر، توضیح، شرح، بیان کردن، تفسیر کردن، تعبیر کردن

تاویل

تاویل کردن

تاچ پادشاهی

تاچ پاپ

تاچه

تاژک دار شدن

تاژکدار

<hr> مترادف تاک : انگور، رز، رزبن، سلیل، مو، تاک بن، سارونه

مترادف تاک : انگور، رز، رزبن، سلیل، مو، تاک بن، سارونه

واژه های حرف "ت" - فارسی به عربی