تماس مختصر حاصل کردن

تماس مردمی

تماس گرفت

تماس گرفت (برقرارکرد)

تماس گرفت با

<hr> برابر پارسی : پرماسیدن

تماس گرفتن

تماسهای آشکار

تماسهای اشکار

تماسهای دیپلماتیک

تماسهای دیپلوماتیک

تماسهای سیاسی

تماسهای مشکوک

تماسهایی درجریان است

تماسهایی درجریان است (برقرار است)

<hr> مترادف تماشا : نظاره، نظر، نگاه، نگرش، تفرج، سیاحت، سیر، گردش، گشت وگذار، گلگشت <hr> برابر پارسی : دیدن، نگاه کردن، نگریستن

مترادف تماشا : نظاره، نظر، نگاه، نگرش، تفرج، سیاحت، سیر، گردش، گشت وگذار، گلگشت برابر پارسی : دیدن، نگاه کردن، نگریستن

تماشا

تماشاخانه

<hr> مترادف تماشاچی : بیننده، تماشاگر، شاهد، ناظر، نظاره گر، نظارگی

مترادف تماشاچی : بیننده، تماشاگر، شاهد، ناظر، نظاره گر، نظارگی

تماشاچی

تماشاچی ورزش دوست

<hr> مترادف تماشاگر : بیننده، تماشاچی، ناظر، نظاره گر، نظارگی، نگران <hr> متضاد تماشاگر : بازیگر

مترادف تماشاگر : بیننده، تماشاچی، ناظر، نظاره گر، نظارگی، نگران متضاد تماشاگر : بازیگر

تماشاگر

<hr> مترادف تمام : تماما، جمعا ، اختتام، پایان، ختم، جمله، عموم، همگی، همه، کل، هر، بس، بسیار، زیاد، فراوان، بی کم وکاست ، بسنده، کافی <hr> متضاد تمام : جزئی، جزء، ناتمام، ناقص <hr> برابر پارسی : همه، پایان، فرجام، بسنده، آزگار، هماد

مترادف تمام : تماما، جمعا ، اختتام، پایان، ختم، جمله، عموم، همگی، همه، کل، هر، بس، بسیار، زیاد، فراوان، بی کم وکاست ، بسنده، کافی متضاد تمام : جزئی، جزء، ناتمام، ناقص برابر پارسی : همه، پایان، فرجام، بسنده، آزگار، هماد

تمام

تمام تلاشش را به کار برد

تمام شد

<hr> برابر پارسی : پایان یافتن

برابر پارسی : پایان یافتن

تمام شدن

<hr> برابر پارسی : پایان یافته، پایانیده

برابر پارسی : پایان یافته، پایانیده

تمام شده

تمام عیار

تمام و کمال

تمام وکمال

تمام کرد

<hr> برابر پارسی : به انجام رساندن

برابر پارسی : به انجام رساندن

تمام کردن

تمام کننده

<hr> برابر پارسی : همه، همگی، یکسره، سراسر | ( تمامٌا ) یکسره | ( تماماً ) به همهای، به همه

برابر پارسی : همه، همگی، یکسره، سراسر | ( تمامٌا ) یکسره | ( تماماً ) به همهای، به همه

تماما

تماماً

<hr> مترادف تمامیت : تام، تمام، کلیت

مترادف تمامیت : تام، تمام، کلیت

تمامیت

<hr> مترادف تمایل : آرزو، تعشق، توجه، خواهش، دلبستگی، رغبت، علاقه، علقه، عنایت، گرایش، میل، هوس ، گراییدن، متمایل شدن، میل کردن، خمیدگی، احساس، عاطفه <hr> متضاد تمایل : تنفر <hr> برابر پارسی : گرایش، خواهانی، دلبستگی

مترادف تمایل : آرزو، تعشق، توجه، خواهش، دلبستگی، رغبت، علاقه، علقه، عنایت، گرایش، میل، هوس ، گراییدن، متمایل شدن، میل کردن، خمیدگی، احساس، عاطفه متضاد تمایل : تنفر برابر پارسی : گرایش، خواهانی، دلبستگی

تمایل

تمایل برگشت باصل

<hr> مترادف تمایل داشتن : خواهان بودن، میل داشتن، گرایش داشتن، رغبت داشتن، رغبت نشان دادن، متمایل بودن

مترادف تمایل داشتن : خواهان بودن، میل داشتن، گرایش داشتن، رغبت داشتن، رغبت نشان دادن، متمایل بودن

واژه های حرف "ت" - فارسی به عربی