تکامل تدریجی

تکاملی

<hr> مترادف تکان : جنبش، حرکت، لرزش، لرزه، نوسان ، تزلزل <hr> متضاد تکان : سکون

مترادف تکان : جنبش، حرکت، لرزش، لرزه، نوسان ، تزلزل متضاد تکان : سکون

تکان

تکان اهسته

تکان تند

تکان تکان خوردن

تکان جزءی خوردن

<hr> مترادف تکان خوردن : جم خوردن، حرکت کردن، جنبیدن، منقلب شدن، به هیجان آمدن، هول کردن، هراسیدن، به اهتزاز درآمدن

مترادف تکان خوردن : جم خوردن، حرکت کردن، جنبیدن، منقلب شدن، به هیجان آمدن، هول کردن، هراسیدن، به اهتزاز درآمدن

تکان خوردن

<hr> مترادف تکان دادن : لرزاندن، به لرزه درآوردن، جنباندن، حرکت دادن، منقلب کردن، متوجه ساختن، به خود آمدن

مترادف تکان دادن : لرزاندن، به لرزه درآوردن، جنباندن، حرکت دادن، منقلب کردن، متوجه ساختن، به خود آمدن

تکان دادن

تکان دادن سر بعلامت توافق

تکان دادن سلا ح

تکان دادن سلا ح (ازروی تهدید)

تکان دهنده

تکان سخت

تکان سخت (در هواپیماو غیره)

تکان سخت خوردن

تکان سر

تکان سریع دادن

تکان ناگهانی

تکان نوسانی دادن

تکاندادن

تکاندادن سر بعلا مت توافق

<hr> مترادف تکاور : پیکارگر، جنگاور، جنگی، دلاور، رزمنده، مبارز، نبرده، تازنده، دونده، تیزرفتار، اسب تندرو

مترادف تکاور : پیکارگر، جنگاور، جنگی، دلاور، رزمنده، مبارز، نبرده، تازنده، دونده، تیزرفتار، اسب تندرو

تکاور

<hr> مترادف تکاپو : پویه، تک ودو، تلاش، جد، جهد، سعی، فعالیت، کوشش، جست وجو، تفحص

مترادف تکاپو : پویه، تک ودو، تلاش، جد، جهد، سعی، فعالیت، کوشش، جست وجو، تفحص

تکاپو

<hr> مترادف تکبر : افاده، برتنی، تبختر، تفرعن، خودبزرگ بینی، خودبینی، خودپرستی، خودپسندی، خودخواهی، صلف، غرور، فیس، کبر، گردن کشی، لاف، نازش، نخوت ، افاده کردن، کبر ورزیدن، بزرگ منشی کردن <hr> متضاد تکبر : فروتنی <hr> برابر پارسی : خودستایی، فیسش، باد سری، بزرگی نمایی، خود بزرگ بینی

مترادف تکبر : افاده، برتنی، تبختر، تفرعن، خودبزرگ بینی، خودبینی، خودپرستی، خودپسندی، خودخواهی، صلف، غرور، فیس، کبر، گردن کشی، لاف، نازش، نخوت ، افاده کردن، کبر ورزیدن، بزرگ منشی کردن متضاد تکبر : فروتنی برابر پارسی : خودستایی، فیسش، باد سری، بزرگی نمایی، خود بزرگ بینی

تکبر

<hr> مترادف تکثیر : ازدیاد، افزایش ، ازدیاد یافتن، افزایش یافتن، افزون کردن <hr> متضاد تکثیر : تقلیل، کاهش یافتن، کم شدن <hr> برابر پارسی : بسیار کردن، افزونی

مترادف تکثیر : ازدیاد، افزایش ، ازدیاد یافتن، افزایش یافتن، افزون کردن متضاد تکثیر : تقلیل، کاهش یافتن، کم شدن برابر پارسی : بسیار کردن، افزونی

تکثیر

تکثیر کردن

تکثیر کننده

تکثیرکردن

تکدى

تکدى کرد

تکدّى

<hr> مترادف تکذیب : انکار، رد ، انکار کرن، دروغ شمردن <hr> متضاد تکذیب : تایید، تصدیق، تایید کردن، تصدیق کردن <hr> برابر پارسی : رد، رد کردن، نادرست شمردن

مترادف تکذیب : انکار، رد ، انکار کرن، دروغ شمردن متضاد تکذیب : تایید، تصدیق، تایید کردن، تصدیق کردن برابر پارسی : رد، رد کردن، نادرست شمردن

تکذیب

تکذیب ناپذیر

<hr> برابر پارسی : دروغ شمردن

برابر پارسی : دروغ شمردن

تکذیب کردن

<hr> مترادف تکرار : بازگویی، تکریر، واگویی، ازسرگیری، اعاده، تجدید، دوباره کاری، تمرین، مرور، ممارست، بسامد، بازگو کردن، بازگفتن، دوباره انجام دادن، مکرر کردن <hr> برابر پارسی : دوباره گویی، بازگویی، باز کرد، بازگفت

مترادف تکرار : بازگویی، تکریر، واگویی، ازسرگیری، اعاده، تجدید، دوباره کاری، تمرین، مرور، ممارست، بسامد، بازگو کردن، بازگفتن، دوباره انجام دادن، مکرر کردن برابر پارسی : دوباره گویی، بازگویی، باز کرد، بازگفت

تکرار

تکرار شونده

<hr> برابر پارسی : واگردانیدن، واگردانی، چندبارگی کردن

برابر پارسی : واگردانیدن، واگردانی، چندبارگی کردن

تکرار کردن

<hr> مترادف تکراری : دوبارگی، مکرر <hr> برابر پارسی : چندباره

مترادف تکراری : دوبارگی، مکرر برابر پارسی : چندباره

تکراری

<hr> مترادف تکریم : احترام، اعظام، اکرام، بزرگ داشت، تجلیل، تعظیم، توقیر، حرمت، سپاس داری، کرنش، مدح ، گرامی داشتن، اکرام کردن <hr> متضاد تکریم : تحقیر <hr> برابر پارسی : بزرگداشت، ارجمندشمردن، گرامی

مترادف تکریم : احترام، اعظام، اکرام، بزرگ داشت، تجلیل، تعظیم، توقیر، حرمت، سپاس داری، کرنش، مدح ، گرامی داشتن، اکرام کردن متضاد تکریم : تحقیر برابر پارسی : بزرگداشت، ارجمندشمردن، گرامی

تکریم

تکریم کردن

تکسنگی

تکسین دهنده

تکش

تکفیر

تکفیر کردن

<hr> مترادف تکلم : اختلاط، حرف، صحبت، گپ، گفتار، گفت وگو، مکالمه، سخن گفتن، گپ زن، گفت وگو کردن، مکالمه کردن <hr> متضاد تکلم : استماع، گوش دادن <hr> برابر پارسی : سخن گویی، سخنگویی، سخنوری، گفتگو

مترادف تکلم : اختلاط، حرف، صحبت، گپ، گفتار، گفت وگو، مکالمه، سخن گفتن، گپ زن، گفت وگو کردن، مکالمه کردن متضاد تکلم : استماع، گوش دادن برابر پارسی : سخن گویی، سخنگویی، سخنوری، گفتگو

تکلم

<hr> مترادف تکلم کردن : حرف زدن، صحبت کردن، گپ زدن، گفت وگو کردن <hr> متضاد تکلم کردن : استماع کردن

مترادف تکلم کردن : حرف زدن، صحبت کردن، گپ زدن، گفت وگو کردن متضاد تکلم کردن : استماع کردن

واژه های حرف "ت" - فارسی به عربی