تکلیس

<hr> مترادف تکلیف : رسالت، فریضه، مسئولیت، نقش، وظیفه، مشق، بلوغ، سخت، شاق، زحمت فوق العاده، اصرار، تأکید، مصادره، به رنج افکندن، به گردن گذاشتن، به سن بلوغ رسیدن <hr> برابر پارسی : خویشتن کاری، بگردن نهادن، کار

مترادف تکلیف : رسالت، فریضه، مسئولیت، نقش، وظیفه، مشق، بلوغ، سخت، شاق، زحمت فوق العاده، اصرار، تأکید، مصادره، به رنج افکندن، به گردن گذاشتن، به سن بلوغ رسیدن برابر پارسی : خویشتن کاری، بگردن نهادن، کار

تکلیف

تکلیف خانه

<hr> مترادف تکمه : دکمه، دگمه، سوئیچ، کلید

مترادف تکمه : دکمه، دگمه، سوئیچ، کلید

تکمه

<hr> مترادف تکمیل : اتمام، اکمال، پایان، ختم، رسایی، کمال، کامل کردن، تمام کردن، به پایان رسانیدن <hr> برابر پارسی : پرکردن، بفرجام رساندن، به پایان رساندن، رساگرداندن

مترادف تکمیل : اتمام، اکمال، پایان، ختم، رسایی، کمال، کامل کردن، تمام کردن، به پایان رسانیدن برابر پارسی : پرکردن، بفرجام رساندن، به پایان رساندن، رساگرداندن

تکمیل

<hr> برابر پارسی : بفرجام رساندن

برابر پارسی : بفرجام رساندن

تکمیل کردن

تکمیل کننده

<hr> مترادف تکنیک : صنعت، فن، روش، راه کار، شیوه، فنی <hr> برابر پارسی : شگرد، فند، تَشنیک

مترادف تکنیک : صنعت، فن، روش، راه کار، شیوه، فنی برابر پارسی : شگرد، فند، تَشنیک

تکنیک

<hr> مترادف تکه : پاره، جزء، خرده، قسمت، قطعه، لخت، خرد، ریزه، لقمه، تیکه، لعبت، زن زیبا، چیز جالب، باب دندان، نصیب

مترادف تکه : پاره، جزء، خرده، قسمت، قطعه، لخت، خرد، ریزه، لقمه، تیکه، لعبت، زن زیبا، چیز جالب، باب دندان، نصیب

تکه

تکه باریک

تکه بزرگ

تکه بزرگ یا کلفت و کوتاه

تکه بزرگ یا کلفت وکوتاه (درمورد سنگ ویخ وچوب)

<hr> مترادف تکه تکه : جزء جزء، قسمت قسمت، قطعه قطعه، بریده بریده، پاره پاره

مترادف تکه تکه : جزء جزء، قسمت قسمت، قطعه قطعه، بریده بریده، پاره پاره

تکه تکه

تکه تکه اش کرد

تکه تکه بهم پیوستن

تکه تکه کردن

تکه دراز گوشت

تکه سه گوش

تکه سه گوش (در دوزندگی)

تکه فلز

تکه فلز خام

تکه کاغذ

تکه کوچک

تکه کوچک (برف وغیره)

تکه گوشت دنده دار

تکوینی

تکین

<hr> مترادف تکیه : اتکا، اطمینان، اعتماد، پناه گاه، تعزیه خانه، حسینیه، تأکید، اصرار، فشار <hr> برابر پارسی : پشت دادن، یله دادن، پشت گرمی، لم دادن

مترادف تکیه : اتکا، اطمینان، اعتماد، پناه گاه، تعزیه خانه، حسینیه، تأکید، اصرار، فشار برابر پارسی : پشت دادن، یله دادن، پشت گرمی، لم دادن

تکیه

تکیه (کردن)

تکیه ء صدا

تکیه دادن

تکیه دادن بطرف

تکیه دارد بر

تکیه زدن

تکیه صدا

تکیه کرد بر

تکیه کرد به

<hr> مترادف تکیه کردن : اعتماد کردن، اطمینان کردن، اتکا کردن، متکی شدن، تکیه زدن، اصرار ورزیدن، تأکیدکردن <hr> برابر پارسی : پشت داشتن، پشت دادن

مترادف تکیه کردن : اعتماد کردن، اطمینان کردن، اتکا کردن، متکی شدن، تکیه زدن، اصرار ورزیدن، تأکیدکردن برابر پارسی : پشت داشتن، پشت دادن

تکیه کردن

تکیه کلا م

<hr> برابر پارسی : سخن یار

تکیه کلام

<hr> مترادف تکیه گاه : بالش، متکا، مخده، اتکا، نقطه اتکا، گرانیگاه، پشت وپناه، پشتیبات، حامی، تکیه گه

مترادف تکیه گاه : بالش، متکا، مخده، اتکا، نقطه اتکا، گرانیگاه، پشت وپناه، پشتیبات، حامی، تکیه گه

تکیه گاه

تکیه گاه اصلی

تکیه گاه ساختن پایه دار کردن

تکیهء صدا

تگرگ

تگرگ باریدن

<hr> مترادف تیر : گلوله، پیکان، خدنگ، سهم، ناوک، گلوله فشنگ، عطارد، چوب، سرطان، تاریک، تیره، سیاه، کمرنگ، بهره، بخش، حصه، قسمت، چوب دار بام، دیرک چادر، کشتی ، شاه تیر، حمال، مرد اول بازی، چوبک، وردنه

مترادف تیر : گلوله، پیکان، خدنگ، سهم، ناوک، گلوله فشنگ، عطارد، چوب، سرطان، تاریک، تیره، سیاه، کمرنگ، بهره، بخش، حصه، قسمت، چوب دار بام، دیرک چادر، کشتی ، شاه تیر، حمال، مرد اول بازی، چوبک، وردنه

واژه های حرف "ت" - فارسی به عربی