رعیتی

<hr> مترادف رغبت : آرزو، آرزومندی، اشتیاق، تعشق، تمایل، خواست، میل، هوس <hr> برابر پارسی : میل، گرایش، خواستاری

مترادف رغبت : آرزو، آرزومندی، اشتیاق، تعشق، تمایل، خواست، میل، هوس برابر پارسی : میل، گرایش، خواستاری

رغبت

رغبت شدید

<hr> مترادف رف : سکو، طاقچه

رف

<hr> مترادف رفاقت : دمسازی، دوستی، مرافقت، مودت، ولا، همدلی، همدمی، همراهی، هموثاقی، یاری <hr> متضاد رفاقت : عداوت <hr> برابر پارسی : دوستی، همدلی، یاری

مترادف رفاقت : دمسازی، دوستی، مرافقت، مودت، ولا، همدلی، همدمی، همراهی، هموثاقی، یاری متضاد رفاقت : عداوت برابر پارسی : دوستی، همدلی، یاری

رفاقت

<hr> مترادف رفاه : آسایش، آسودگی، بهبود، ترفه، ترفیه، تنعم، راحتی، شادکامی، نازپروردگی، نعیم <hr> برابر پارسی : آسودگی، بهزیستی، فراخ زیستی، آسایش

مترادف رفاه : آسایش، آسودگی، بهبود، ترفه، ترفیه، تنعم، راحتی، شادکامی، نازپروردگی، نعیم برابر پارسی : آسودگی، بهزیستی، فراخ زیستی، آسایش

رفاه

<hr> مترادف رفت : ذهاب، گذر، رفتار، روال، شیوه، قلق

مترادف رفت : ذهاب، گذر، رفتار، روال، شیوه، قلق

رفت

رفت و آمد کردن

<hr> مترادف رفت و امد : ( رفت وآمد ) آمدوشد، ترافیک، تردد، عبورومرور

مترادف رفت و امد : ( رفت وآمد ) آمدوشد، ترافیک، تردد، عبورومرور

رفت و امد

رفت و امد کردن

رفت وامد

رفت وامد زیاد کردن در

<hr> مترادف رفتار : اقدام، حرکت، سلوک، سیره، صفت، عمل، فعل، کردار، کنش، روش، سبک، روال، سیر، طریقه، مشی، هنجار

مترادف رفتار : اقدام، حرکت، سلوک، سیره، صفت، عمل، فعل، کردار، کنش، روش، سبک، روال، سیر، طریقه، مشی، هنجار

رفتار

رفتار بر طبق توافق

رفتار برطبق توافق

رفتار سبک

رفتار شرم آور

رفتار شرم اور

رفتار غیر انسانی

رفتار قالبی داشتن

رفتار ناخوشایند داشتن

رفتار کردن

رفتارغیرانسانی

رفتارهای دوگانه

رفتارکردن

<hr> مترادف رفتن : جارو کردن، روبیدن، روفتن | حرکت کردن، ذهاب، عازم شدن، کوچ کردن، نقل مکان کردن، سپری شدن، گذشتن، شباهت داشتن، شبیه بودن <hr> متضاد رفتن : آمدن، ایاب

مترادف رفتن : جارو کردن، روبیدن، روفتن | حرکت کردن، ذهاب، عازم شدن، کوچ کردن، نقل مکان کردن، سپری شدن، گذشتن، شباهت داشتن، شبیه بودن متضاد رفتن : آمدن، ایاب

رفتن

رفتن و اوردن

رفتن واوردن

رفته

<hr> مترادف رفته رفته : بتدریج، تدریجاً، کم کم، یواش یواش

مترادف رفته رفته : بتدریج، تدریجاً، کم کم، یواش یواش

رفته رفته

<hr> مترادف رفراندم : همه پرسی <hr> برابر پارسی : همه پرسی، همپرسی

مترادف رفراندم : همه پرسی برابر پارسی : همه پرسی، همپرسی

رفراندم

<hr> مترادف رفع : ازبین بردن، برطرف کردن، دفع، مدافعه، حل، ساماندهی، ضمه <hr> برابر پارسی : زدایش، برداشتن، برگرفتن

مترادف رفع : ازبین بردن، برطرف کردن، دفع، مدافعه، حل، ساماندهی، ضمه برابر پارسی : زدایش، برداشتن، برگرفتن

رفع

رفع اوهام

رفع بحران

رفع خستگی

رفع مجازاتها

رفع ممانعت کردن

رفع نمودن

رفع نگرانی

رفع نگرانی ها

<hr> برابر پارسی : زدودن، برکشیدن

برابر پارسی : زدودن، برکشیدن

رفع کردن

رفع کننده ادعا یا مسلولیت

<hr> مترادف رفعت : ارتفاع، اوج، بزرگی، بلندی، تعالی، شرف، علو، والایی <hr> برابر پارسی : فر، والایی، بزرگی، بزرگواری، افراشتگی

مترادف رفعت : ارتفاع، اوج، بزرگی، بلندی، تعالی، شرف، علو، والایی برابر پارسی : فر، والایی، بزرگی، بزرگواری، افراشتگی

رفعت

<hr> برابر پارسی : بازتاب

رفلکس

رفو

رفو کردن

رفوکردن

<hr> مترادف رفیع : بلند، مرتفع، بلندپایه، بلندقدر، جلیل، شامخ، منیع، والا <hr> برابر پارسی : بلند پایه، والا، بلند بالا، افراشته، بالا بلند، برجسته، بلند

مترادف رفیع : بلند، مرتفع، بلندپایه، بلندقدر، جلیل، شامخ، منیع، والا برابر پارسی : بلند پایه، والا، بلند بالا، افراشته، بالا بلند، برجسته، بلند

واژه های حرف "ر" - فارسی به عربی