راههای احتمالی صلح

راهوار بودن

راهپیمایی کردن

راهی شدن

<hr> مترادف راوی : داستانسرا، روایتگر، گوینده، محدث، ناقل <hr> برابر پارسی : گوینده، بازگو (ینده)، داستان سرا

مترادف راوی : داستانسرا، روایتگر، گوینده، محدث، ناقل برابر پارسی : گوینده، بازگو (ینده)، داستان سرا

راوی

راى اعتماد ندادن

راى علنى

راکت

راکت تنیس

<hr> مترادف راکد : ایستا، ایستاده، بی حرکت، ساکن، ناروان، بی رونق، کاسد، کساد <hr> متضاد راکد : جاری، روان <hr> برابر پارسی : ایستاده، بی جنب و جوش

مترادف راکد : ایستا، ایستاده، بی حرکت، ساکن، ناروان، بی رونق، کاسد، کساد متضاد راکد : جاری، روان برابر پارسی : ایستاده، بی جنب و جوش

راکد

راکد گذاردن

<hr> مترادف رای : اندیشه، رای، فکر، نظر، اعتقاد، باور، زعم، عقیده، حکم، فتوا، رایزنی، شور، مشاوره، مشورت، آهنگ، تصمیم، عزم، قصد | اندیشه، رای، فکر، نظر، اعتقاد، باور، زعم، عقیده، تدبیر، شور، مشورت، حدس، قیاس، راه <hr> برابر پارسی : ( رأی ) رای

مترادف رای : اندیشه، رای، فکر، نظر، اعتقاد، باور، زعم، عقیده، حکم، فتوا، رایزنی، شور، مشاوره، مشورت، آهنگ، تصمیم، عزم، قصد | اندیشه، رای، فکر، نظر، اعتقاد، باور، زعم، عقیده، تدبیر، شور، مشورت، حدس، قیاس، راه برابر پارسی : ( رأی ) رای

رای

رای اعتماد نداد

رای اعتماد گرفت

رای اعتماد گرفتن

رای بطریق حکمیت

رای جمع کن

رای جویی

رای داد

<hr> برابر پارسی : سافیدن

رای دادن

رای دادن یا اوردن

رای دادگاه

رای دادگاه عوض شد

رای شمار

رای مخفی

رای هیلت منصفه

رای کفایت مذاکرات

رای گیری کردن

<hr> مترادف رایج : باب، رواج، شایع، متداول، متعارف، مد، مرسوم، معمول <hr> متضاد رایج : منسوخ، نامتداول <hr> برابر پارسی : رواگ، روان، روا، گسترده، روامند

مترادف رایج : باب، رواج، شایع، متداول، متعارف، مد، مرسوم، معمول متضاد رایج : منسوخ، نامتداول برابر پارسی : رواگ، روان، روا، گسترده، روامند

رایج

رایج شدن

<hr> مترادف رایحه : بو، ریح، شمیمه، شمیم، عطر، نکهت <hr> برابر پارسی : بوی

مترادف رایحه : بو، ریح، شمیمه، شمیم، عطر، نکهت برابر پارسی : بوی

رایحه

رایحه داشتن

رایحه و عطر

رایحه وعطر

<hr> مترادف رایزن : مستشار، مشاور <hr> برابر پارسی : ( رأی زن ) رایزن

مترادف رایزن : مستشار، مشاور برابر پارسی : ( رأی زن ) رایزن

رایزن

رایزنى کرد

<hr> مترادف رایزنی : تدبیر، شور، مشاوره، مشورت

مترادف رایزنی : تدبیر، شور، مشاوره، مشورت

رایزنی

رایزنی کردن

<hr> مترادف رایگان : بادآورد، بلاعوض، مجانی، مفت، مفتکی

مترادف رایگان : بادآورد، بلاعوض، مجانی، مفت، مفتکی

رایگان

رایگانی

رایی

<hr> مترادف رب : آفریدگار، الله، باریتعالی، پروردگار، خدا، مرق، یزدان، ارباب، صاحب، مالک، مخدوم <hr> برابر پارسی : دادار، خداوند، خدا، پروردگار

مترادف رب : آفریدگار، الله، باریتعالی، پروردگار، خدا، مرق، یزدان، ارباب، صاحب، مالک، مخدوم برابر پارسی : دادار، خداوند، خدا، پروردگار

رب

<hr> مترادف رباط : خانقاه، خوان، کاروانسرا، لنگر، مرزبانی، سواران، بند، رشته، زردپی <hr> برابر پارسی : کاروانسرا، خانگاه، زردپیدر پزشکی

مترادف رباط : خانقاه، خوان، کاروانسرا، لنگر، مرزبانی، سواران، بند، رشته، زردپی برابر پارسی : کاروانسرا، خانگاه، زردپیدر پزشکی

رباط

<hr> مترادف ربایش : اختلاس، دزدی، ربودن، آشام، جذب، کشش

مترادف ربایش : اختلاس، دزدی، ربودن، آشام، جذب، کشش

ربایش

<hr> مترادف ربط : اتصال، ارتباط، بند، پیوستگی، پیوند، رابطه، مناسبت، وصل، وفاق <hr> برابر پارسی : پیوسته، پیوند، وابستگی، پیوستگی

مترادف ربط : اتصال، ارتباط، بند، پیوستگی، پیوند، رابطه، مناسبت، وصل، وفاق برابر پارسی : پیوسته، پیوند، وابستگی، پیوستگی

ربط

<hr> مترادف ربع : خانه، سرا، محل، مکان، منزل، برزن، کوی، محله <hr> برابر پارسی : چارک، چهارک، یک چهارم

مترادف ربع : خانه، سرا، محل، مکان، منزل، برزن، کوی، محله برابر پارسی : چارک، چهارک، یک چهارم

واژه های حرف "ر" - فارسی به عربی