صفحه اصلی
فارسی به عربی
واژه های حرف "ر" - فارسی به عربی
رهبری
رهبری عملیات ورزشی را کردن
رهبری کردن
رهبری کردن مدیر
رهبری کردن(ارکستر)() مدیر
رهسپار شدن
رهن
رهن دادن
رهن کرد
رهن کرد (گرفت)
رهنمای شناور
رهنمود
رهنمون
رهنورد
رهین منت
رو
رو بافتاب
رو بزوال گذاردن
رو به بدر رفتن
رو به سفیدی رونده
رو به سوی…نهاد
رو به شمال
رو به مرگ
رو به وخامت گذاشتن
رو به …نهاد
رو بکاهش گذاشتن
رو د
رو دادن
رو سفیدی
رو نشان ندادن
رو پنهان کردن
رو گرفت
روا
روا بودن
روا داشتن
روا دانستن
روا کردن
روابط جنسی
روابط حسنه
روابط سیاسى را از سر گرفت
روابط علنی
روابودن
روابی
رواج
رواج دادن
رواج داشتن
رواداشتن
روادید
بیشتر