<hr> مترادف سامان : خطه، سو، قلمرو، کران، مرز، حد، سرحد، ناحیه، منطقه، ابزار، اثاث، اسباب، وسایل، انتظام، ترتیب، نظام، نظم، خانمان، ماوا، محل، مقام، مکان، منزل، کالا، متاع، ثروت، دولت، مکنت، رواج، رونق، آرام، راحت، قرار، مکا

مترادف سامان : خطه، سو، قلمرو، کران، مرز، حد، سرحد، ناحیه، منطقه، ابزار، اثاث، اسباب، وسایل، انتظام، ترتیب، نظام، نظم، خانمان، ماوا، محل، مقام، مکان، منزل، کالا، متاع، ثروت، دولت، مکنت، رواج، رونق، آرام، راحت، قرار، مکا

سامان

<hr> مترادف ساماندهی : مرتب سازی، تنسیق، تنظیم

مترادف ساماندهی : مرتب سازی، تنسیق، تنظیم

ساماندهی

<hr> مترادف سامعه : شنوایی، گوش <hr> متضاد سامعه : گویایی <hr> برابر پارسی : شنوایی

مترادف سامعه : شنوایی، گوش متضاد سامعه : گویایی برابر پارسی : شنوایی

سامعه

<hr> مترادف سان : روش، طرز، گونه، نمط، رژه، مارش، مشق، قرین، مانند، مثل، رسم، قاعده، قانون، پاره، حصه، خوی، عادت

مترادف سان : روش، طرز، گونه، نمط، رژه، مارش، مشق، قرین، مانند، مثل، رسم، قاعده، قانون، پاره، حصه، خوی، عادت

سان

سان دیدن

سانتی متر

سانتیم

سانتیم (یک صدم فرانک فرانسه)

سانتیگراد

<hr> مترادف سانحه : اتفاق، پیشامد، تصادف، حادثه، رزیه، عارضه، فاجعه، واقعه <hr> برابر پارسی : رخداد، پیش آمد

مترادف سانحه : اتفاق، پیشامد، تصادف، حادثه، رزیه، عارضه، فاجعه، واقعه برابر پارسی : رخداد، پیش آمد

سانحه

<hr> برابر پارسی : دست پیچ

ساندویچ

ساندویچ درست کردن

ساندویچ گوشت گاو سرخ کرده

<hr> مترادف سانسور : تفتیش، کنترل، ممیزی، حذف، قیچی

مترادف سانسور : تفتیش، کنترل، ممیزی، حذف، قیچی

سانسور

سانسور خبری

سانسور عقاید

سانسور مطبوعاتى

<hr> مترادف ساچمه : گلوله ریز سربی، گوی پولادین <hr> برابر پارسی : سُربَک، سربک، گلوله

مترادف ساچمه : گلوله ریز سربی، گوی پولادین برابر پارسی : سُربَک، سربک، گلوله

ساچمه

<hr> مترادف ساک : خریطه، کوله پشتی، کیف، کیسه، توبره، چنته، آش غوره <hr> برابر پارسی : کیسه، کوله پشتی، توبره

مترادف ساک : خریطه، کوله پشتی، کیف، کیسه، توبره، چنته، آش غوره برابر پارسی : کیسه، کوله پشتی، توبره

ساک

<hr> مترادف ساکت : آرام، بی سروصدا، بی صدا، خاموش، خموش، سربه زیر، دنج، راحت، صامت <hr> متضاد ساکت : شلوغ <hr> برابر پارسی : خاموش، آرام

مترادف ساکت : آرام، بی سروصدا، بی صدا، خاموش، خموش، سربه زیر، دنج، راحت، صامت متضاد ساکت : شلوغ برابر پارسی : خاموش، آرام

ساکت

<hr> مترادف ساکت شدن : آرام شدن، آرمیدن، آسودن، خاموش شدن، خموشی گزیدن، آرام گرفتن <hr> برابر پارسی : زبان بستن

مترادف ساکت شدن : آرام شدن، آرمیدن، آسودن، خاموش شدن، خموشی گزیدن، آرام گرفتن برابر پارسی : زبان بستن

ساکت شدن

ساکت کرد

<hr> مترادف ساکت کردن : آرام ساختن، خاموش کردن، تشنج زدایی کردن <hr> برابر پارسی : آرام کردن

مترادف ساکت کردن : آرام ساختن، خاموش کردن، تشنج زدایی کردن برابر پارسی : آرام کردن

ساکت کردن

ساکت کننده

ساکسوفون

ساکسون

<hr> مترادف ساکن : اهل، باشنده، سکنه، ماندگار، متوطن، مستقر، مقیم، آرام، آرمیده، بی جنبش، بی حرکت، راکد، غیرمتحرک، ثابت، مجزوم <hr> برابر پارسی : آرام، ایستاده، باشنده، بی جنبش

مترادف ساکن : اهل، باشنده، سکنه، ماندگار، متوطن، مستقر، مقیم، آرام، آرمیده، بی جنبش، بی حرکت، راکد، غیرمتحرک، ثابت، مجزوم برابر پارسی : آرام، ایستاده، باشنده، بی جنبش

ساکن

ساکن اولیه

ساکن شد در

<hr> مترادف ساکن شدن : سکناگزیدن، جا گرفتن، مسکن گزیدن، اقامت کردن، متوطن شدن، مقیم شدن، مستقر شدن، استقراریافتن، ماندگار شدن، ایستادن، متوقف شدن، بی حرکت ماندن، آرام شدن، تسکین یافتن

مترادف ساکن شدن : سکناگزیدن، جا گرفتن، مسکن گزیدن، اقامت کردن، متوطن شدن، مقیم شدن، مستقر شدن، استقراریافتن، ماندگار شدن، ایستادن، متوقف شدن، بی حرکت ماندن، آرام شدن، تسکین یافتن

ساکن شدن

ساکن شدن در

ساکن شدن(در)

ساکن شرق

ساکن شمال

<hr> مترادف ساکن کردن : سکنادادن، مسکن دادن، تخت قاپو کردن، مستقر کردن، آرام کردن، فرو نشاندن، تسکین دادن

مترادف ساکن کردن : سکنادادن، مسکن دادن، تخت قاپو کردن، مستقر کردن، آرام کردن، فرو نشاندن، تسکین دادن

ساکن کردن

<hr> برابر پارسی : ماندگاران، ماهمانان

برابر پارسی : ماندگاران، ماهمانان

ساکنین

ساکنین قصبه یاشهرستان

سایا

<hr> مترادف سایبان : آفتاب گردان، سایه پوش، سایه گاه، آلاچیق، سایه بان، سایه وان، شامیانه، چتر، عرش، نش، چادر، سراپرده، خیمه

مترادف سایبان : آفتاب گردان، سایه پوش، سایه گاه، آلاچیق، سایه بان، سایه وان، شامیانه، چتر، عرش، نش، چادر، سراپرده، خیمه

سایبان

سایبان کرباسی

سایبان گذاشتن

سایبان یا چادر جلو مغازه

<hr> مترادف سایرین : دیگران، افراد دیگر، اشخاص دیگر <hr> متضاد سایرین : همان ها، همین ها <hr> برابر پارسی : دیگران

مترادف سایرین : دیگران، افراد دیگر، اشخاص دیگر متضاد سایرین : همان ها، همین ها برابر پارسی : دیگران

سایرین

سایز

<hr> مترادف سایش : اصطکاک، خراش، مالش، مس

مترادف سایش : اصطکاک، خراش، مالش، مس

سایش

ساینده

<hr> مترادف سایه : شبح، ظل، نسار، نش، پناه، حمایت، توجه، عنایت، اثر، تاثیر، نتیجه، نفوذ، حشمت، بزرگی، جلال، غیرواقعی، صوری، وهمی، موهوم، نقاط تیره تر در نقاشی

مترادف سایه : شبح، ظل، نسار، نش، پناه، حمایت، توجه، عنایت، اثر، تاثیر، نتیجه، نفوذ، حشمت، بزرگی، جلال، غیرواقعی، صوری، وهمی، موهوم، نقاط تیره تر در نقاشی

واژه های حرف "س" - فارسی به عربی