<hr> مترادف سبقت گرفتن : پیشی گرفتن، پیش افتادن، جلو زدن ، پیش دستی کردن <hr> متضاد سبقت گرفتن : عقب افتادن

مترادف سبقت گرفتن : پیشی گرفتن، پیش افتادن، جلو زدن ، پیش دستی کردن متضاد سبقت گرفتن : عقب افتادن

سبقت گرفتن

سبقت گرفتن از

سبقت گرفتن بر

<hr> مترادف سبو : آبخوری، سفالینه، کوزه، کوزه بزرگ، جره

مترادف سبو : آبخوری، سفالینه، کوزه، کوزه بزرگ، جره

سبو

سبوس

سبوس گیری کردن

<hr> مترادف سبک : استیل، اسلوب، راه، روال، روش، شیوه، طرز، طریق، طریقه، منوال | خفیف، کم وزن ، لطیف، بی وقار، بی وقر، جلف ، سبکبار، بی غم، راحت، شتابان، به سرعت، بلافاصله، فورتند، زود، سریع، نازک، رقیق، آبکی، تنک، آرام، آهسته، یواش <hr> متضاد سبک : ثقیل، سنگین، گران، وزین، موقر <hr> برابر پارسی : روش، روال، روند، شیوه، سایاگ، شیوِه

مترادف سبک : استیل، اسلوب، راه، روال، روش، شیوه، طرز، طریق، طریقه، منوال | خفیف، کم وزن ، لطیف، بی وقار، بی وقر، جلف ، سبکبار، بی غم، راحت، شتابان، به سرعت، بلافاصله، فورتند، زود، سریع، نازک، رقیق، آبکی، تنک، آرام، آهسته، یواش متضاد سبک : ثقیل، سنگین، گران، وزین، موقر برابر پارسی : روش، روال، روند، 

سبک

سبک (سابک)

سبک بافت

سبک بخصوص نویسنده

سبک بیقاعده وناموزون موسیقی

سبک رفتن

<hr> مترادف سبک روح : شاد، سرزنده، باروحیه، ظریف طبع، خوش بین، بی تکلف، بی تکبر

مترادف سبک روح : شاد، سرزنده، باروحیه، ظریف طبع، خوش بین، بی تکلف، بی تکبر

سبک روح

سبک روحی

<hr> مترادف سبک سری : بی وقاری، جلفی، خواری، سبکی، فرومایگی ، نادانی، حماقت <hr> متضاد سبک سری : وقر، وقار

مترادف سبک سری : بی وقاری، جلفی، خواری، سبکی، فرومایگی ، نادانی، حماقت متضاد سبک سری : وقر، وقار

سبک سری

سبک متداول

سبک معماری گوتیک

سبک مغز

<hr> مترادف سبک مغزی : ابلهی، بلاهت، کم عقل

مترادف سبک مغزی : ابلهی، بلاهت، کم عقل

سبک مغزی

سبک ناتورالیسم

سبک نگارش

سبک وزن

سبک پریدن

سبک کردن

<hr> مترادف سبکبار : آزاد، حر، مجرد، وارسته ، آسوده، فارغ بال <hr> متضاد سبکبار : گرانبار

مترادف سبکبار : آزاد، حر، مجرد، وارسته ، آسوده، فارغ بال متضاد سبکبار : گرانبار

سبکبار

سبکبار کردن

سبکدستی

سبکروح

<hr> مترادف سبیل : بروت، سبلت، شارب | جاده، راه، صراط، طریق، قربانی، نذر، وقف، روش، شیوه، طریقه، روا، مباح <hr> متضاد سبیل : ریش، محاسن

مترادف سبیل : بروت، سبلت، شارب | جاده، راه، صراط، طریق، قربانی، نذر، وقف، روش، شیوه، طریقه، روا، مباح متضاد سبیل : ریش، محاسن

سبیل

ستاد ارتش

<hr> مترادف ستاره : اختر، کوکب، نجم ، بخت، اقبال، تقدیر، طالع، آرتیست، هنرپیشه، فرد شاخص، قهرمان <hr> متضاد ستاره : خورشید، شمس

مترادف ستاره : اختر، کوکب، نجم ، بخت، اقبال، تقدیر، طالع، آرتیست، هنرپیشه، فرد شاخص، قهرمان متضاد ستاره : خورشید، شمس

ستاره

ستاره ء بدبختی

ستاره ای

ستاره بخت

ستاره جدی

ستاره دریایی

ستاره دنباله دار

ستاره دیدگاه

ستاره سیار

<hr> مترادف ستاره شناس : اخترشناس، رصاد، رصدنشین، منجم

مترادف ستاره شناس : اخترشناس، رصاد، رصدنشین، منجم

ستاره شناس

<hr> مترادف ستاره شناسی : اخترشناسی، رصد، نجوم

مترادف ستاره شناسی : اخترشناسی، رصد، نجوم

ستاره شناسی

ستاره نپتون

ستاره یا قهرمان تیمهای بازی

ستارهء بدبختی

<hr> مترادف ستاندن : ستدن، گرفتن، بازگرفتن، واستدن

مترادف ستاندن : ستدن، گرفتن، بازگرفتن، واستدن

ستاندن

<hr> مترادف ستاوند : ایوان، بالاخانه، رواق، صفحه

مترادف ستاوند : ایوان، بالاخانه، رواق، صفحه

ستاوند

<hr> مترادف ستاک : بن، ریشه، اصل، بیخ، ماخذ، منبع، منشا، سرچشمه، شاخه نورسته، شاخه درخت، شاخه تازه تاک

مترادف ستاک : بن، ریشه، اصل، بیخ، ماخذ، منبع، منشا، سرچشمه، شاخه نورسته، شاخه درخت، شاخه تازه تاک

ستاک

<hr> مترادف ستایش : آفرین، تحسین، تعریف، تقدیر، تمجید، ثنا، حمد، مدح، مدیح، مدیحه، مرحبا، منقبت <hr> متضاد ستایش : قدح، نکوهش

مترادف ستایش : آفرین، تحسین، تعریف، تقدیر، تمجید، ثنا، حمد، مدح، مدیح، مدیحه، مرحبا، منقبت متضاد ستایش : قدح، نکوهش

واژه های حرف "س" - فارسی به عربی