سرگشته کردن

<hr> مترادف سرگشتگی : تحیر، حیرانی، حیرت، خیرگی، فروماندگی، گیجی

مترادف سرگشتگی : تحیر، حیرانی، حیرت، خیرگی، فروماندگی، گیجی

سرگشتگی

<hr> مترادف سرگیجه : دوار، سرسام، سرگردا

مترادف سرگیجه : دوار، سرسام، سرگردا

سرگیجه

<hr> مترادف سرگین : پشک، پشکل، پهن، تپاله، غایط، فضله، گه، مدفوع

مترادف سرگین : پشک، پشکل، پهن، تپاله، غایط، فضله، گه، مدفوع

سرگین

<hr> مترادف سری : پوشیده، رازآلود، محرمانه، مخفی، رمزی، اسرارآمیز، رمزآلود، رازآگین، رمزآگین، مرموز، پنهانی، مخفیانه، نهانی ، اسناد طبقه بندی شده | سلسله، رشته، ردیف، قطار، رج، دسته، گروه، طبقه، مجموعه، دوره، پیاپی، متوالی، ردیفی، غیرمتوازی <hr> متضاد سری : علنی | <hr> برابر پارسی : زنجیره، رشته | ( سِری ) رشته، زنجیره

مترادف سری : پوشیده، رازآلود، محرمانه، مخفی، رمزی، اسرارآمیز، رمزآلود، رازآگین، رمزآگین، مرموز، پنهانی، مخفیانه، نهانی ، اسناد طبقه بندی شده | سلسله، رشته، ردیف، قطار، رج، دسته، گروه، طبقه، مجموعه، دوره، پیاپی، متوالی، ردیفی، غیرمتوازی متضاد سری : علنی | برابر پارسی : زنجیره، رشته | ( سِری ) رشته، ز

سری

سری را فاش کرد

<hr> مترادف سریدن : سر خوردن، لغزیدن، لیز خوردن

مترادف سریدن : سر خوردن، لغزیدن، لیز خوردن

سریدن

<hr> مترادف سریر : اریکه، اورنگ، تخت، مسند <hr> برابر پارسی : تخت پادشاهی

مترادف سریر : اریکه، اورنگ، تخت، مسند برابر پارسی : تخت پادشاهی

سریر

سریش

<hr> مترادف سریع : برق آسا، بادپا، تند، تندرو، تیز، فوری، جلد، چالاک، چست، زود، سبک سیر ، زرنگ، فرز، به سرعت، شتابان، فور <hr> متضاد سریع : بطی ء، کند، کندرو <hr> برابر پارسی : تند، پرشتاب، چابک، چالاک، شتابان، شتابنده، فرز

مترادف سریع : برق آسا، بادپا، تند، تندرو، تیز، فوری، جلد، چالاک، چست، زود، سبک سیر ، زرنگ، فرز، به سرعت، شتابان، فور متضاد سریع : بطی ء، کند، کندرو برابر پارسی : تند، پرشتاب، چابک، چالاک، شتابان، شتابنده، فرز

سریع

سریع الا نتقال

<hr> مترادف سریع الانتقال : تندفهم، تیزفهم، تندهوش، تیزهوش، زودفهم، زودیاب <hr> متضاد سریع الانتقال : دیرفهم <hr> برابر پارسی : تیزهوش، زودگیر

مترادف سریع الانتقال : تندفهم، تیزفهم، تندهوش، تیزهوش، زودفهم، زودیاب متضاد سریع الانتقال : دیرفهم برابر پارسی : تیزهوش، زودگیر

سریع الانتقال

<hr> مترادف سریع السیر : بادپا، تندرو، تیزرو <hr> متضاد سریع السیر : بطی ء السیر، کندرو <hr> برابر پارسی : بادپا، تندرو، تیزتک، تیزرو | تندرو

مترادف سریع السیر : بادپا، تندرو، تیزرو متضاد سریع السیر : بطی ء السیر، کندرو برابر پارسی : بادپا، تندرو، تیزتک، تیزرو | تندرو

سریع السیر

سریع السیر حرکت کردن

<hr> برابر پارسی : تند کار، چالاک

برابر پارسی : تند کار، چالاک

سریع العمل

<hr> برابر پارسی : تندتر

سریع تر

سریع کردن

سریعا رفتن

<hr> مترادف سرین : کفل، کپل، سرون، سرینگاه، نشیمنگاه، ورک، باسن

مترادف سرین : کفل، کپل، سرون، سرینگاه، نشیمنگاه، ورک، باسن

سرین

<hr> مترادف سزا : جزا، عقوبت، قصاص، گوشمال، مجازات، تقاص، تلافی، سزاوار، شایسته، لایق

مترادف سزا : جزا، عقوبت، قصاص، گوشمال، مجازات، تقاص، تلافی، سزاوار، شایسته، لایق

سزا

<hr> مترادف سزاوار : اهل، جدیر، حری، شایان، سزامند، شایسته، شایگان، صلاحیت دار، قابل، لایق، مستحق، مستعد، منبغی ، صواب، فراخور، مستوجب ، برازنده، درخور، زیبنده <hr> متضاد سزاوار : بی صلاحیت، نالایق، ناسزاوار

مترادف سزاوار : اهل، جدیر، حری، شایان، سزامند، شایسته، شایگان، صلاحیت دار، قابل، لایق، مستحق، مستعد، منبغی ، صواب، فراخور، مستوجب ، برازنده، درخور، زیبنده متضاد سزاوار : بی صلاحیت، نالایق، ناسزاوار

سزاوار

سزاوار بودن

سزاوار سرزنش

<hr> مترادف سزاواری : استحقاق، اهلیت، شایستگی، صلاحیت، قابلیت، لیاقت <hr> متضاد سزاواری : ناشایستگی

مترادف سزاواری : استحقاق، اهلیت، شایستگی، صلاحیت، قابلیت، لیاقت متضاد سزاواری : ناشایستگی

سزاواری

سزیدن

<hr> مترادف سست : بی اساس، بی بنیان، بی پایه ، ضعیف، کاسد، تنبل، چلمن، کاهل، وارفته، بی حال، راجل، شل، کسل، کند، ناتوان، ول ، نرم، متزلزل، ناپایدار، نااستوار، بی ثبات ، لخت، بی معنی، بیهوده، نامفهوم، بی مفه <hr> متضاد سست : متقن، موثق، سخت، سفت، استوار

مترادف سست : بی اساس، بی بنیان، بی پایه ، ضعیف، کاسد، تنبل، چلمن، کاهل، وارفته، بی حال، راجل، شل، کسل، کند، ناتوان، ول ، نرم، متزلزل، ناپایدار، نااستوار، بی ثبات ، لخت، بی معنی، بیهوده، نامفهوم، بی مفه متضاد سست : متقن، موثق، سخت، سفت، استوار

سست

سست بودن

سست در برابر وسوسه شیطانی

سست سازی

<hr> مترادف سست شدن : ضعیف شدن، ناتوان گشتن، بی رمق شدن، کم زور شدن، درماندن، واماندن، از کار افتادن، دل سردشدن، مایوس شدن، نومید شدن، مردد شدن، تردید داشتن، کاهلی کردن، تنبلی کردن، مسامحه کردن، شل شدن، کند شدن

مترادف سست شدن : ضعیف شدن، ناتوان گشتن، بی رمق شدن، کم زور شدن، درماندن، واماندن، از کار افتادن، دل سردشدن، مایوس شدن، نومید شدن، مردد شدن، تردید داشتن، کاهلی کردن، تنبلی کردن، مسامحه کردن، شل شدن، کند شدن

سست شدن

سست کرد

<hr> مترادف سست کردن : آهسته کردن، کند کردن، ضعیف کردن، ناتوان کردن، دچار رخوت شدن، بی حال کردن، متزلزل کردن، فتور کردن

مترادف سست کردن : آهسته کردن، کند کردن، ضعیف کردن، ناتوان کردن، دچار رخوت شدن، بی حال کردن، متزلزل کردن، فتور کردن

سست کردن

<hr> مترادف سستی : اهمال، بی ثباتی، تزلزل، تعلل، بی حالی، تغافل، تکاسل، تکاهل، تهاون، درماندگی، رخوت، ضعف، طفره، غفلت، فتور، فروگذاشت، فرویش، قصور، کوتاهی، مسامحه، ناتوانی، وهن، نرمی ، تنبلی، کاهلی، تأمل، درنگ <hr> متضاد سستی : سختی

مترادف سستی : اهمال، بی ثباتی، تزلزل، تعلل، بی حالی، تغافل، تکاسل، تکاهل، تهاون، درماندگی، رخوت، ضعف، طفره، غفلت، فتور، فروگذاشت، فرویش، قصور، کوتاهی، مسامحه، ناتوانی، وهن، نرمی ، تنبلی، کاهلی، تأمل، درنگ متضاد سستی : سختی

سستی

سستی کرد

سستی کمر

<hr> مترادف سطح : روی، رویه، بام ، مساحت ، حد، میزان، جنبه، سیاق، صحن، محوطه، پهنا، گستره، عرصه، پهنه، قشر <hr> متضاد سطح : عمق، حجم <hr> برابر پارسی : روی، رویه، بالای

مترادف سطح : روی، رویه، بام ، مساحت ، حد، میزان، جنبه، سیاق، صحن، محوطه، پهنا، گستره، عرصه، پهنه، قشر متضاد سطح : عمق، حجم برابر پارسی : روی، رویه، بالای

سطح

سطح اریب

سطح افقی

سطح تراز

سطح زمین

سطح شیب دار

سطح صاف

سطح صاف یا موربی که در اثر حرکت اب از خلا ل ان بحرکت وعکس العمل دراید و غالبابشکل پرده یا باله ایست

سطح منطقه اى

سطح پهن هرچیزی

<hr> مترادف سطحی : سرسری، غیرعمیق ، بیرونی، خارجی، ظاهری، ظاهرگرا، ظاهربین، قشری، مربوط به سطح ، رویی، رویه ای، کم مایه، کم عمق، اندک، ناچیز <hr> متضاد سطحی : عمقی، عمیق، حجمی <hr> برابر پارسی : پوسته ای، رویه ای، سرسری، پوسته ای، رویه نگر، رویه ای

مترادف سطحی : سرسری، غیرعمیق ، بیرونی، خارجی، ظاهری، ظاهرگرا، ظاهربین، قشری، مربوط به سطح ، رویی، رویه ای، کم مایه، کم عمق، اندک، ناچیز متضاد سطحی : عمقی، عمیق، حجمی برابر پارسی : پوسته ای، رویه ای، سرسری، پوسته ای، رویه نگر، رویه ای

سطحی

<hr> مترادف سطر : خط، رج، ردیف <hr> برابر پارسی : رده، رج، رسته، رَج

مترادف سطر : خط، رج، ردیف برابر پارسی : رده، رج، رسته، رَج

سطر

<hr> مترادف سطل : ظرف، آوند آبکشی ، دلو <hr> برابر پارسی : ستل، دلو، دولک

مترادف سطل : ظرف، آوند آبکشی ، دلو برابر پارسی : ستل، دلو، دولک

واژه های حرف "س" - فارسی به عربی