قانون فرعی و ضمنی

قانون فرعی وضمنی

قانون موضوعه

قانون نویسی

قانون وضع کردن

قانون ویژه

قانون کلی

<hr> برابر پارسی : آیین گذار

برابر پارسی : آیین گذار

قانون گذار

<hr> مترادف قانون گزار : شارع، قانون نویس، مقنن

مترادف قانون گزار : شارع، قانون نویس، مقنن

قانون گزار

قانون گزاری کردن

<hr> مترادف قانونی : رسمی، شرعی، عرفی، مشروع، قانون نواز <hr> برابر پارسی : دادگرانه، آسایی

مترادف قانونی : رسمی، شرعی، عرفی، مشروع، قانون نواز برابر پارسی : دادگرانه، آسایی

قانونی

قانونی بودن

قانونی کردن

قاه قاه

قاه قاه خنده

قاه قاه خندیدن

<hr> مترادف قاهر : پیروز، چیره، غالب، فاتح، قهار، مستولی، مسلط، منصور، ناصر <hr> متضاد قاهر : مقهور

مترادف قاهر : پیروز، چیره، غالب، فاتح، قهار، مستولی، مسلط، منصور، ناصر متضاد قاهر : مقهور

قاهر

قاهرانه

قاپ زنی

قاپید

<hr> مترادف قاپیدن : به چنگ آوردن، چنگ زدن، ربودن، قاپ زدن

مترادف قاپیدن : به چنگ آوردن، چنگ زدن، ربودن، قاپ زدن

قاپیدن

<hr> مترادف قاچاق : غیرقانونی، غیرمجاز، کالای ممنوع <hr> برابر پارسی : نهان فروشی، نهان کاری

مترادف قاچاق : غیرقانونی، غیرمجاز، کالای ممنوع برابر پارسی : نهان فروشی، نهان کاری

قاچاق

قاچاق کردن

<hr> مترادف قایق : بلم، جهاز، زورق، کرجی، کلک <hr> برابر پارسی : بَلم، بلم، کرجی، کلک

مترادف قایق : بلم، جهاز، زورق، کرجی، کلک برابر پارسی : بَلم، بلم، کرجی، کلک

قایق

قایق بادبانی

قایق باربر

قایق باری

قایق باریک وبدون بادبان وسکان

قایق تفریحی

قایق ته پهن چینی

قایق رانی

قایق رانی کردن

قایق مسطح الواری

قایق موتوری ته پهن

قایق نجات

قایق هند شرقی

قایق پارویی اسکیموها

قایق پارویی سریع السیر

قایق چهار پارویی یا شش پارویی حمل شده در کشتی

<hr> مترادف قایقران : بلم ران، کرجی بان

مترادف قایقران : بلم ران، کرجی بان

قایقران

قایقی که با قلا ب ماهی میگیرد

<hr> مترادف قباحت : بدی، رسوایی، زشتی، شنیعت، فضیحت، قبح، ناهنجاری <hr> برابر پارسی : زشتی، بی شرمی، بی آزرمی

مترادف قباحت : بدی، رسوایی، زشتی، شنیعت، فضیحت، قبح، ناهنجاری برابر پارسی : زشتی، بی شرمی، بی آزرمی

قباحت

<hr> مترادف قباله : بنچاق، سند، صداق نامه، عقدنامه، مدرک <hr> برابر پارسی : بنچاغ، بنچاک، پیوندنامه

مترادف قباله : بنچاق، سند، صداق نامه، عقدنامه، مدرک برابر پارسی : بنچاغ، بنچاک، پیوندنامه

قباله

<hr> مترادف قبر : آرامگاه، تربت، خاکجا، ضریح، گور، لحد، مثوی، مدفن، مرقد، مزار <hr> برابر پارسی : گور، آرامگاه، مزار

مترادف قبر : آرامگاه، تربت، خاکجا، ضریح، گور، لحد، مثوی، مدفن، مرقد، مزار برابر پارسی : گور، آرامگاه، مزار

قبر

قبر کندن

<hr> مترادف قبرستان : خاکستان، دارالرحمه، گورستان، مرغزن، مزارستان <hr> برابر پارسی : گورستان

مترادف قبرستان : خاکستان، دارالرحمه، گورستان، مرغزن، مزارستان برابر پارسی : گورستان

قبرستان

<hr> مترادف قبض : رسید، انقباض، فشردگی، یبوست، اخذ، گرفتگی، گرفتن، گیرش، تصرف، تملک، اندوه، ملالت ، بسط، رسید گشایش <hr> برابر پارسی : رسید، برگه فروش

مترادف قبض : رسید، انقباض، فشردگی، یبوست، اخذ، گرفتگی، گرفتن، گیرش، تصرف، تملک، اندوه، ملالت ، بسط، رسید گشایش برابر پارسی : رسید، برگه فروش

قبض

<hr> مترادف قبضه : مشت، دسته، تصرف، ملک، اقتدار، سلطه، قدرت

مترادف قبضه : مشت، دسته، تصرف، ملک، اقتدار، سلطه، قدرت

واژه های حرف "ق" - فارسی به عربی