نمره ای

نمره دادن

نمره درس

<hr> مترادف نمناک : تر، مرطوب، نم، نم دار، نمسار

مترادف نمناک : تر، مرطوب، نم، نم دار، نمسار

نمناک

نمناک کردن

<hr> مترادف نمو : رشد، رویش، نشو، نما، بالش <hr> برابر پارسی : رویش، افزایش

مترادف نمو : رشد، رویش، نشو، نما، بالش برابر پارسی : رویش، افزایش

نمو

<hr> برابر پارسی : روییدن، رستن | رُستن، رستن، روییدن

برابر پارسی : روییدن، رستن | رُستن، رستن، روییدن

نمو کردن

<hr> مترادف نمود : بروز، پدیده، جلا، جلوه، رونق، علامت، مظهر، نمایش

مترادف نمود : بروز، پدیده، جلا، جلوه، رونق، علامت، مظهر، نمایش

نمود

<hr> مترادف نمودار : جدول، دیاگرام، طرح، منحنی، نقشه، نمونه، آشکار، پدیدار، پیدا، ظاهر، مشهود، نمایان، هویدا، سند، شاهد، علامت، نماد، نماینده

مترادف نمودار : جدول، دیاگرام، طرح، منحنی، نقشه، نمونه، آشکار، پدیدار، پیدا، ظاهر، مشهود، نمایان، هویدا، سند، شاهد، علامت، نماد، نماینده

نمودار

نمودار شدن

نمودار کردن

نمودارکردن

<hr> مترادف نمودن : ارائه، عرضه کردن، نشان دادن، نمایاندن، نمایش دادن، آشکار کردن، برملا کردن، فاش کردن، انجام دادن

مترادف نمودن : ارائه، عرضه کردن، نشان دادن، نمایاندن، نمایش دادن، آشکار کردن، برملا کردن، فاش کردن، انجام دادن

نمودن

<hr> مترادف نمونه : الگو، سرمشق، مدل، اسوه، انموذج، شبیه، مانند، مثل، همانند، قیاس، نمودار

مترادف نمونه : الگو، سرمشق، مدل، اسوه، انموذج، شبیه، مانند، مثل، همانند، قیاس، نمودار

نمونه

نمونه برداری کرد

نمونه درخواست اشتراک

نمونه ستونی و صفحه بندی نشده مطالب چاپی

نمونه قرار دادن

نمونه نشان دادن

نمونه و سرمشق

نمونه وسرمشق

نمونه گرفتن

نمونه گیری کرد

نموکردن

نمویاهی

نمک اسید باربیتوریک

نمک الی مرکبی که تغلیظ شده ودر پلا ستیک سازی مصرف میگردد

نمک الی یامعدنی اسید هیدروبرمیک

<hr> مترادف نمک بحرام : حق نشناس، خائن، خیانت پیشه، کفور، ناسپاس، نمک نشناس <hr> متضاد نمک بحرام : حق شناس، نمک شناس

مترادف نمک بحرام : حق نشناس، خائن، خیانت پیشه، کفور، ناسپاس، نمک نشناس متضاد نمک بحرام : حق شناس، نمک شناس

نمک بحرام

<hr> مترادف نمک بحرامی : حق نشناسی، کفران، ناسپاسی <hr> متضاد نمک بحرامی : حق شناسی

مترادف نمک بحرامی : حق نشناسی، کفران، ناسپاسی متضاد نمک بحرامی : حق شناسی

نمک بحرامی

نمک جوهر سرکه

نمک زدن

نمک زدن و دودی کردن ماهیان

نمک زده ن به

نمک شناسی

<hr> برابر پارسی : نمک خوراکی

برابر پارسی : نمک خوراکی

نمک طعام

نمک معدنی یا نمک الی جوهر شوره

نمک میوه

نمک های طبی

نمک پاشیدن

نمکدان

<hr> مترادف نمکزار : نمکسار، نمکستان، نمک لاخ، نمک لان، شوره زار، کویر، لم یزرع

مترادف نمکزار : نمکسار، نمکستان، نمک لاخ، نمک لان، شوره زار، کویر، لم یزرع

نمکزار

<hr> مترادف نمکین : بانمک، شور، نمکدار، تودل برو، ملیح

مترادف نمکین : بانمک، شور، نمکدار، تودل برو، ملیح

نمکین

<hr> مترادف ننه : بی بی، جده، مادربزرگ، مادر، مامان، والده، خدمتکار، مستخدمه

مترادف ننه : بی بی، جده، مادربزرگ، مادر، مامان، والده، خدمتکار، مستخدمه

ننه

ننو یا تختخوابی که از کرباس یا تور درست شده

<hr> مترادف ننگ : بدنامی، بی آبرویی، خفت، رسوایی، روسیاهی، سرشکستگی، عار، فضاحت <hr> متضاد ننگ : افتخار، نام

مترادف ننگ : بدنامی، بی آبرویی، خفت، رسوایی، روسیاهی، سرشکستگی، عار، فضاحت متضاد ننگ : افتخار، نام

ننگ

<hr> مترادف ننگ اور : ( ننگ آور ) بدنام، رسوا، روسیاه، شرم آور، مفتضح <hr> متضاد ننگ اور : ( ننگ آور ) افتخارآفرین

مترادف ننگ اور : ( ننگ آور ) بدنام، رسوا، روسیاه، شرم آور، مفتضح متضاد ننگ اور : ( ننگ آور ) افتخارآفرین

ننگ اور

<hr> مترادف ننگین : بدنام، رسوا، روسیاه، زشت، شرم آور، فضاحت بار، فضیح، قبیح، مفتضح

مترادف ننگین : بدنام، رسوا، روسیاه، زشت، شرم آور، فضاحت بار، فضیح، قبیح، مفتضح

واژه های حرف "ن" - فارسی به عربی