فارسی به عربی

نگاه داشت

نگاه داشتن

نگاه دزدکی

نگاه ریایی

نگاه زیر چشمی

نگاه سریع

نگاه سوزان کردن

نگاه عاشقانه و حاکی از علا قه

نگاه عاشقانه و حاکی از علاقه

نگاه عاشقانه کردن

نگاه مختصر

نگاه مختصر کردن

نگاه مختصرکردن

نگاه ممتد

نگاه چپ

نگاه کج

نگاه کج کردن

<hr> مترادف نگاه کردن : تماشا کردن، دیدن، رمق، مشاهده کردن، نظاره کردن، نظر کردن، نگریستن

مترادف نگاه کردن : تماشا کردن، دیدن، رمق، مشاهده کردن، نظاره کردن، نظر کردن، نگریستن

نگاه کردن

نگاه کم

نگاه کننده

نگاهدارنده

<hr> مترادف نگاهداری : حراست، محافظت، مراقبت، مواظبت، نگهداری

مترادف نگاهداری : حراست، محافظت، مراقبت، مواظبت، نگهداری

نگاهداری

نگاهداشتن

<hr> مترادف نگران : آشفته، پریشان، دلواپس، مشوش، مضطرب، چشم براه، منتظر، تماشاگر، ناظر

مترادف نگران : آشفته، پریشان، دلواپس، مشوش، مضطرب، چشم براه، منتظر، تماشاگر، ناظر

نگران

نگران بودن

نگران شدن

نگران کرد

نگران کردن

<hr> مترادف نگرانی : اضطراب، بیم، تشویش، دلواپسی، دلهره، انتظار، چشمداشت

مترادف نگرانی : اضطراب، بیم، تشویش، دلواپسی، دلهره، انتظار، چشمداشت

نگرانی

نگره

<hr> مترادف نگریستن : تماشا کردن، دیدن، مشاهده کردن، نظاره کردن، نظر کردن، نگاه کردن

مترادف نگریستن : تماشا کردن، دیدن، مشاهده کردن، نظاره کردن، نظر کردن، نگاه کردن

نگریستن

نگه داشتن

<hr> مترادف نگهبان : پاسبان، پاسدار، حارس، داروغه، هارون، پاینده، حافظ، محافظ، مراقب، مستحفظ، نگاهدارنده، دیده بان، دیده ور، قراول، کشیک، گشتی، نگاهبان، پشتیبان، حامی، طرفدار، دربان، سرایدار

مترادف نگهبان : پاسبان، پاسدار، حارس، داروغه، هارون، پاینده، حافظ، محافظ، مراقب، مستحفظ، نگاهدارنده، دیده بان، دیده ور، قراول، کشیک، گشتی، نگاهبان، پشتیبان، حامی، طرفدار، دربان، سرایدار

نگهبان

نگهبان دژ سلطنتی

نگهبان یا ملازم خانم های جوان

نگهبان یاملا زم خانم های جوان

نگهبانی کردن

نگهدار

نگهدار یا حافظ

نگهدار یاحافظ

<hr> مترادف نگهداری : حفاظت، حفظ، صیانت، پاسداری، حراست، محارست، محافظت، وقایت، توجه، مراقبت، مواظبت، بازداری، ضبط، کف، پرستاری، سرپرستی

مترادف نگهداری : حفاظت، حفظ، صیانت، پاسداری، حراست، محارست، محافظت، وقایت، توجه، مراقبت، مواظبت، بازداری، ضبط، کف، پرستاری، سرپرستی

واژه های حرف "ن" - فارسی به عربی