کشورهای خاوری

کشورهای مشترک المنافع

کشورچین

<hr> مترادف کشورگشا : فاتح، قاهر، کشورستان

مترادف کشورگشا : فاتح، قاهر، کشورستان

کشورگشا

کشوری

کشید

کشید (جذب کرد)

کشید (درد و رنج)

<hr> مترادف کشیدن : رسم کردن، نقاشی کردن، امتداددادن، کشش، تحمل کردن، متحمل شدن، پیمودن، توزین کردن، وزن کردن، دود کردن، بردن، حمل کردن، آشامیدن، نوشیدن

مترادف کشیدن : رسم کردن، نقاشی کردن، امتداددادن، کشش، تحمل کردن، متحمل شدن، پیمودن، توزین کردن، وزن کردن، دود کردن، بردن، حمل کردن، آشامیدن، نوشیدن

کشیدن

کشیدن (با یا)

کشیدن (درد

کشیدن دندان

کشیدن و بردن

کشیدن وبردن

کشیدن(شمشیر)

<hr> مترادف کشیده : بلند، طولانی، طویل، مرتفع، ممتد، پس گردنی، تپانچه، سیلی، توزین، سنجیده، نوشیده <hr> متضاد کشیده : کوتاه

مترادف کشیده : بلند، طولانی، طویل، مرتفع، ممتد، پس گردنی، تپانچه، سیلی، توزین، سنجیده، نوشیده متضاد کشیده : کوتاه

کشیده

کشیده شده

کشیده کردن

کشیدگی

<hr> مترادف کشیش : اسقف، پیشوا، روحانی، مطران

مترادف کشیش : اسقف، پیشوا، روحانی، مطران

کشیش

کشیش بخش

کشیش کمک کردن

کشیش() کمک کردن

کشیشی

کشیشی کردن

کشیشی که عبادتگاه ویژه دارد

<hr> مترادف کشیک : پاس بخش، پاسدار، قراول، کشیک چی، نگاهبان، نگهبان، پست، پاس، مراقبت، نگهبانی <hr> برابر پارسی : نگهبانی

مترادف کشیک : پاس بخش، پاسدار، قراول، کشیک چی، نگاهبان، نگهبان، پست، پاس، مراقبت، نگهبانی برابر پارسی : نگهبانی

کشیک

<hr> مترادف کف : بازداشتن، نگه داشتن، برگردانیدن، خودداری، نگهداری، اتقا | رویه، سطح، کفه <hr> برابر پارسی : دست، پنجه

مترادف کف : بازداشتن، نگه داشتن، برگردانیدن، خودداری، نگهداری، اتقا | رویه، سطح، کفه برابر پارسی : دست، پنجه

کف

کف الود

کف بدهان اوردن

کف خیابان

کف دار

کف دریا

کف دست انسان

کف دستی زدن

کف رینگ بوکس یا کشتی

کف زدن

کف زننده

کف شیر

کف صابون

کف مانند

کف منقل

<hr> مترادف کف نفس : اتقا، خویشتنداری، قناعت

واژه های حرف "ک" - فارسی به عربی