access surcharge

access system menu

<hr> (کامپیوتر - تلویزیون) زمان دستیابی، زمان دستیابی

(کامپیوتر - تلویزیون) زمان دستیابی، زمان دستیابی

access time

access to

access to a tribunal or court

access tube

access tunnel

access well

access with limited privileges

accessability

accessable

accessariness

<hr> معنی : معاون جرم، هم دست <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: accessory، accessory : حق

معنی : معاون جرم، هم دست معانی دیگر : رجوع شود به: accessory، accessory : حق

accessary

accessary after the fact

accessary before the fact

accessary's liability

accessaryship

accessed

accesses

<hr> معنی : دسترسی، دستیابی پذیری، امکان نزدیکی، قابلیت وصول، وسیله وصول، امادگی برای پذیرایی <hr> معانی دیگر : دسترسی، امکان نزدیکی، وسیله وصول، امادگی برای پذیرایی، قابلیت وصول

معنی : دسترسی، دستیابی پذیری، امکان نزدیکی، قابلیت وصول، وسیله وصول، امادگی برای پذیرایی معانی دیگر : دسترسی، امکان نزدیکی، وسیله وصول، امادگی برای پذیرایی، قابلیت وصول

accessibility

accessibility condition

accessibility index

accessibillity

<hr> معنی : نزدیک، در دسترس، دست یافتنی، قابل وصول، دستیابی پذیر، امادهء پذیرایی، حی و حاضر، دم دستی <hr> معانی دیگر : قابل دسترسی، قابل دخول، وارد شدنی، سهل الوصول، سهل آموز، قابل فهم، همه کس فهم، تاثیرپذیر، نفوذپذیر، خوش برخورد

معنی : نزدیک، در دسترس، دست یافتنی، قابل وصول، دستیابی پذیر، امادهء پذیرایی، حی و حاضر، دم دستی معانی دیگر : قابل دسترسی، قابل دخول، وارد شدنی، سهل الوصول، سهل آموز، قابل فهم، همه کس فهم، تاثیرپذیر، نفوذپذیر، خوش برخورد

accessible

accessible boundary point

accessible entrance

accessible services

accessible set

accessible site

accessible states

accessible tourism

accessible transit system

accessible travel path

accessible vehicle

accessibleness

<hr> چنانکه بتوان بدان راه یافت، بطورقابل دسترس

چنانکه بتوان بدان راه یافت، بطورقابل دسترس

accessibly

accessing

<hr> معنی : نزدیکی، ورود، جلوس، تابع وصول، دخول، پیشرفت، نیل، شیوع، تملک نماء، نمایات، الحاق حقوق، شرکت در مالکیت، افزایش، شییء اضافه یا الحاق شده، تابع وصول کردن <hr> معانی دیگر : (در مورد جاه و مقام به ویژه سلطنت) جلوس، نیل به مقام، رسیدن، کسب، تحصیل، بر لیست موجودی ها افزودن، ملحق کردن، الحاق کردن، توافق، رضا، رضایت، (کتابخانه و موزه) افزون (بر متعلقات)، افزوده، (حقوق) پیوستن به معاهده، n : نزدیکی، نیل بجاه و مقام بخصوص سلطنت، طب شیوع، بروز، نمائات حیوان و درخت

معنی : نزدیکی، ورود، جلوس، تابع وصول، دخول، پیشرفت، نیل، شیوع، تملک نماء، نمایات، الحاق حقوق، شرکت در مالکیت، افزایش، شییء اضافه یا الحاق شده، تابع وصول کردن معانی دیگر : (در مورد جاه و مقام به ویژه سلطنت) جلوس، نیل به مقام، رسیدن، کسب، تحصیل، بر لیست موجودی ها افزودن، ملحق کردن، الحاق کردن، توافق، 

accession

accession catalogue

accessioned

accessioning

accessions

accessit

accessive

accessless

accessor

<hr> معنی : فرعی، شریک، مربوط بمعاون جرم <hr> معانی دیگر : وابسته به شریک جرم، معاونتی، هم دستانه، معین

معنی : فرعی، شریک، مربوط بمعاون جرم معانی دیگر : وابسته به شریک جرم، معاونتی، هم دستانه، معین

واژه های حرف "a"