baculi

baculiferous

baculiform

baculine

baculitic

baculiticone

bacullite

baculoid

baculovirus

<hr> (جانورشناسی) میلچه (استخوان نرم و باریکی که به شقی ذکر برخی پستانداران مانند جوندگان و گوشتخواران و نخستیان کمک می کند)

(جانورشناسی) میلچه (استخوان نرم و باریکی که به شقی ذکر برخی پستانداران مانند جوندگان و گوشتخواران و نخستیان کمک می کند)

baculum

baculums

baculus

bacury

<hr> <b>معنی</b> : زشت، بد اخلاق، فاسد، مضر، بد، سرهم بند، خراب، نامساعد، شوم، شریر، بدکار، لاوصول، بی اعتبار، نا صحیح، زیان اور، بد خو، مهمل <hr> <b>معانی دیگر</b> : ناستوده، گجسته، نکوهیده، معیوب، بدساخت، کم استعداد، ناشی، بنجل، ناخوشایند، پر غلط، اشتباه، شیطان، بدجنس، تخس، ناباب، زیانبخش، شدید، متاسف، زننده، وصول نشدنی، سوخت شده، (حقوق) فاقد اعتبار، غیرمعتبر، باطل، (عامیانه) به طور بد، به بدی (به جای badly)، خبث، بدجنسی، هر چیز بد، (امریکا - خودمانی) خوب، شیک، موثر، (قدیمی) زمان گذشته ی فعل: bid، p زمان ماضی قدیمی فعل bid

معنی : زشت، بد اخلاق، فاسد، مضر، بد، سرهم بند، خراب، نامساعد، شوم، شریر، بدکار، لاوصول، بی اعتبار، نا صحیح، زیان اور، بد خو، مهمل معانی دیگر : ناستوده، گجسته، نکوهیده، معیوب، بدساخت، کم استعداد، ناشی، بنجل، ناخوشایند، پر غلط، اشتباه، شیطان، بدجنس، تخس، ناباب، زیانبخش، شدید، متاسف، زننده، وصول نشدنی،

bad air

bad angel

bad apple

bad arm

bad assets

bad axe

bad back

bad banana

bad bargain

bad beat

bad behavior

bad bet

bad birds

bad block

<hr> سابقه ی دشمنی، عداوت خانوادگی، خصومت، ازردگی، خشم، رنجش، تلخی، تندی، زنندگی، مسمومیت خون دراثرعصبانیت

سابقه ی دشمنی، عداوت خانوادگی، خصومت، ازردگی، خشم، رنجش، تلخی، تندی، زنندگی، مسمومیت خون دراثرعصبانیت

bad blood

bad boy

bad break

<hr> دشمنی دیرین، غرض، سابقه ی خصومت، بوی بد دهان، گند دهان

دشمنی دیرین، غرض، سابقه ی خصومت، بوی بد دهان، گند دهان

واژه های حرف "b"