daschagga

daschle

<hr> کامپیوتر : direct access storage deviceاسباب حافظه با دستیابى مستقیم دستگاه انباره دستیابى مستقیم

کامپیوتر : direct access storage deviceاسباب حافظه با دستیابى مستقیم دستگاه انباره دستیابى مستقیم

dasd

dase

dasein

daseinsanalysis

daseinsanalysts

daseinsanalytic

dasewe

<hr> معنی : حرارت، رابطه، این علامت، خط تیره، فاصله میان دو حرف، پراکنده کردن، بسرعت رفتن، بسرعت انجام دادن، بشدت زدن، خود نمایی کردن <hr> معانی دیگر : (محکم و به منظور شکستن) پرتاب کردن، افکندن، انداختن، کوفتن (بر)، (به مقدار کمی) آمیختن، مقدار کم، ذره، نومید کردن، از بین بردن، (قدیمی - عامیانه) لعنت کردن، (ناگهان و به سرعت) حرکت کردن، (صدای خوردن شیشه به سنگ یا پاشیده شدن آب وغیره) جرنگ، فش، شرپ، حرکت (تند و ناگهان)، دویدن، دوزدن، دوزنی، (مسابقات دو) دوسرعت، دو تند، (ظاهر) پرجلوه، پرنما، پرنمود، (با: away یا down) زدن، فرو کردن، (آبگونه) پاشیدن، دلشکسته کردن، مغموم کردن، دلسرد کردن، شرمسار کردن، آزرمگین کردن، خجل کردن، جد و جهد، شوق و ذوق، دلگرمی، (اتومبیل) داشبرد، داشبورد، (باقلم یا قلم مو) ضربه ی سریع و شتاب آمیز، (علایم نقطه گذاری در چاپ و نگارش - این نشان: ــ که طول آن دو برابر هایفن است) خط تیره، (در غرب افریقا)، (در اصل) انعام

معنی : حرارت، رابطه، این علامت، خط تیره، فاصله میان دو حرف، پراکنده کردن، بسرعت رفتن، بسرعت انجام دادن، بشدت زدن، خود نمایی کردن معانی دیگر : (محکم و به منظور شکستن) پرتاب کردن، افکندن، انداختن، کوفتن (بر)، (به مقدار کمی) آمیختن، مقدار کم، ذره، نومید کردن، از بین بردن، (قدیمی - عامیانه) لعنت کردن، (

dash

dash bond coat

dash cam

dash camera

dash diet

dash down

dash it

dash light

<hr> 1- (با شتاب) انجام دادن، (باشتاب) نوشتن 2- (باشتاب) رفتن

1- (با شتاب) انجام دادن، (باشتاب) نوشتن 2- (باشتاب) رفتن

dash off

dash out

dash someone hope

dash someone's hopes

dash-board

dashband

<hr> معنی : داشبورد <hr> معانی دیگر : (در اصل) دیواره ی شیشه ای و (غیره) در جلوی قایق موتوری برای جلوگیری از پاشیده شدن آب به درون، دیواره یا پرده ی طرفین کالسکه و غیره برای جلوگیری از ریزش گل و آب به درون، اتومبیل داشبورد، گل گیر

معنی : داشبورد معانی دیگر : (در اصل) دیواره ی شیشه ای و (غیره) در جلوی قایق موتوری برای جلوگیری از پاشیده شدن آب به درون، دیواره یا پرده ی طرفین کالسکه و غیره برای جلوگیری از ریزش گل و آب به درون، اتومبیل داشبورد، گل گیر

dashboard

dashboard type information

dashboards

dashed

dashed circle

dashed line

dashed lines

dashed out

dashed outline

dashedly

dashee

dasheen

dasheens

dashel

<hr> معنی : ادم خودنما <hr> معانی دیگر : کوبنده، خرد کننده (رجوع شود به: dash)، (پره ای که در ظرف بستنی سازی دور می گردد و شیر را می زند) بهمزن، همزن

معنی : ادم خودنما معانی دیگر : کوبنده، خرد کننده (رجوع شود به: dash)، (پره ای که در ظرف بستنی سازی دور می گردد و شیر را می زند) بهمزن، همزن

dasher

dashers

dashes

dashi

dashiell

dashier

dashiest

<hr> روپوش یا ردای گشاد و رنگارنگ (به تقلید از جامه های بومی افریقا)

روپوش یا ردای گشاد و رنگارنگ (به تقلید از جامه های بومی افریقا)

dashiki

<hr> معنی : جذاب، بی پروا، بی باک، زنده دل <hr> معانی دیگر : پر شوق و ذوق، با نشاط، شاداب، خوش تیپ، گیرا و پر جلوه

معنی : جذاب، بی پروا، بی باک، زنده دل معانی دیگر : پر شوق و ذوق، با نشاط، شاداب، خوش تیپ، گیرا و پر جلوه

واژه های حرف "d"