deglamorized

deglamorizing

deglaze

deglazed

deglazes

deglazing

deglitcher

deglobalisation

deglobalization

deglory

degloving

deglut

deglute

deglutinate

deglutinated

deglutinating

deglutination

<hr> معنی : عمل بلع، قدرت بلع <hr> معانی دیگر : بلع، فروبری، نیرو یا فرایند بلع

معنی : عمل بلع، قدرت بلع معانی دیگر : بلع، فروبری، نیرو یا فرایند بلع

deglutition

deglutitious

deglutitive

deglutitory

deglycerin

deglycerine

deglycerolize

deglycosylated

deglycosylation

degoger

degold

degomme

degorder

degorge

degouyi

degovernmentalization

degradability

degradable

degradable intake protein

degradand

degradating radiation

<hr> معنی : تنزل، پستی، تنزل رتبه <hr> معانی دیگر : تنزل (رتبه یا شان یا وضع)، فروزینگی، فروداشت، خواری، خفت، دونی، فساد، ضلالت، گمراهی، دژخویی، (زمین شناسی) فروسایی، فروسایش، نهشت بری (کم شدن بلندی زمین در اثر فرسایش)

معنی : تنزل، پستی، تنزل رتبه معانی دیگر : تنزل (رتبه یا شان یا وضع)، فروزینگی، فروداشت، خواری، خفت، دونی، فساد، ضلالت، گمراهی، دژخویی، (زمین شناسی) فروسایی، فروسایش، نهشت بری (کم شدن بلندی زمین در اثر فرسایش)

degradation

degradation channel

degradation model

degradation vacuity

degradational

degradations

degradative

degradative succession

<hr> معنی : پست کردن، خفت دادن، تنزل کردن، تنزل دادن، تنزل رتبه دادن، منحط کردن <hr> معانی دیگر : (مثلا به منظور تنبیه) تنزل رتبه دادن، فروزینه کردن، فروداشتن، کم ارزش کردن، بی آبرو کردن، خوار و خفیف کردن، دون کردن، (زمین شناسی) فرو ساییدن، نهشت بری کردن، (شیمی - ماده ی آلی را تبدیل به ترکیب ساده تری کردن) استحاله کردن، فروسان کردن، (نادر) نزول کردن، (خود به خود) فروزینه شدن

معنی : پست کردن، خفت دادن، تنزل کردن، تنزل دادن، تنزل رتبه دادن، منحط کردن معانی دیگر : (مثلا به منظور تنبیه) تنزل رتبه دادن، فروزینه کردن، فروداشتن، کم ارزش کردن، بی آبرو کردن، خوار و خفیف کردن، دون کردن، (زمین شناسی) فرو ساییدن، نهشت بری کردن، (شیمی - ماده ی آلی را تبدیل به ترکیب ساده تری کردن) اس

degrade

degrade protein enzyme

واژه های حرف "d"