judical system

judicare

judicata

judicate

judicatio

judicative

judicator

judicatorial

judicatories

<hr> دادگاه، محکمه ی قضایی، دادگاه ها، محاکم دادگستری

دادگاه، محکمه ی قضایی، دادگاه ها، محاکم دادگستری

judicatory

<hr> معنی : قوه قضائیه، هیئت دادرسان، هیئت قضاوت <hr> معانی دیگر : دادگستری، ارائه ی خدمات حقوقی، قوه ی قضاییه، حوزه ی قضایی، قلمرو دادگاه، میزان اختیارات قاضی، دادگاه، محکمه ی قضایی -4 قضاوت، دادگاه ها

معنی : قوه قضائیه، هیئت دادرسان، هیئت قضاوت معانی دیگر : دادگستری، ارائه ی خدمات حقوقی، قوه ی قضاییه، حوزه ی قضایی، قلمرو دادگاه، میزان اختیارات قاضی، دادگاه، محکمه ی قضایی -4 قضاوت، دادگاه ها

judicature

judicatures

judice

judicia

judiciable

<hr> معنی : شرعی، قضایی، وابسته بدادگاه <hr> معانی دیگر : طبق دستور قاضی یا دادگاه، وابسته به قضات و دادگاه ها و نحوه ی کار آنها، دادگاهی، قاضی مانند، شایسته ی مقام قضاوت، منصفانه، بی طرفانه، خردمندانه، ژرف بینانه

معنی : شرعی، قضایی، وابسته بدادگاه معانی دیگر : طبق دستور قاضی یا دادگاه، وابسته به قضات و دادگاه ها و نحوه ی کار آنها، دادگاهی، قاضی مانند، شایسته ی مقام قضاوت، منصفانه، بی طرفانه، خردمندانه، ژرف بینانه

judicial

judicial activism

judicial admission

judicial attachment

judicial body

judicial branch

judicial cognizance

judicial comity

judicial days

judicial decision

judicial decisions jurisprudence case law precedent

judicial decree

judicial dictum

judicial discretion

judicial doctrine

judicial document

judicial documents

judicial error

judicial immunity

judicial jurisdiction

judicial legislation

<hr> حکم اعدام بامجوزقانونی باانکه بحق نباشد

حکم اعدام بامجوزقانونی باانکه بحق نباشد

judicial murder

judicial notice

judicial office

judicial officer

judicial order

judicial power

judicial precedent

judicial proceeding

judicial process

judicial recess

judicial record

judicial remedy

واژه های حرف "j"