laicizes

laicizing

laics

<hr> زمان گذشته و اسم مفعول: lay، زمان گذشته ساده فعل lay قسمت سوم فعل lay

زمان گذشته و اسم مفعول: lay، زمان گذشته ساده فعل lay قسمت سوم فعل lay

laid

laid a hand on him

laid an egg

<hr> (خودمانی) خونسرد، آرام، بی شتاب

(خودمانی) خونسرد، آرام، بی شتاب

laid back

laid down

laid down terms

laid hands on

laid hands on him

laid his cards on the table

laid his job on the line

laid in

laid in fabric

laid low

laid off

laid off him

laid out

laid paper

laid sound

laid the blame at someone else' door

laid the corner stone

laid the foundations for

laid the table

laid to rest

<hr> ازکارافتاده، خوابیده

laid up

laid waiting at his doorstep

laid warp

laid-back

laid-off

laidly

laie

laigh

laihunite

laik

<hr> اسم مفعول فعل: lie، طبقه، قشرزمین، اختفاء در لباس عوضی

اسم مفعول فعل: lie، طبقه، قشرزمین، اختفاء در لباس عوضی

lain

lain dormant

lainage

laine

laine de carmenie

<hr> معنی : گل، لانه، کنام، لانه خرگوش و غیره، محل استراحت جانور، طبقه، گل الود کردن، استراحت کردن، بلانه پناه بردن <hr> معانی دیگر : پناهگاه، پنهانگاه، مخفیگاه، فرارگاه، لانه ی جانور وحشی، لجن

معنی : گل، لانه، کنام، لانه خرگوش و غیره، محل استراحت جانور، طبقه، گل الود کردن، استراحت کردن، بلانه پناه بردن معانی دیگر : پناهگاه، پنهانگاه، مخفیگاه، فرارگاه، لانه ی جانور وحشی، لجن

lair

lairage

<hr> معنی : صاحب زمین، ملاک اسکاتلندی <hr> معانی دیگر : (اسکاتلند) صاحب زمین، زمین دار (به ویژه اگر پولدار باشد)، ملاک، خرده مالک

معنی : صاحب زمین، ملاک اسکاتلندی معانی دیگر : (اسکاتلند) صاحب زمین، زمین دار (به ویژه اگر پولدار باشد)، ملاک، خرده مالک

واژه های حرف "l"