nearer

nearer the end

<hr> معنی : نزدیک ترین

nearest

nearest neighbor analysis

nearest neighbor density estimation

nearest neighbor interpolation

nearest neighbor method

nearest neighbor sampling

nearest neighborhood

nearest neighbour sampling

nearest point rule

nearest point sampling

nearhere

nearing

nearish

nearlier

nearliest

<hr> معنی : تقریبا، تاحدی، مستقیما <hr> معانی دیگر : کمابیش، (قدیم) صمیمانه، از نزدیک، (قدیمی) با خست، با خسیس گری، با چشم تنگی، فریبا

معنی : تقریبا، تاحدی، مستقیما معانی دیگر : کمابیش، (قدیم) صمیمانه، از نزدیک، (قدیمی) با خست، با خسیس گری، با چشم تنگی، فریبا

nearly

nearly balanced design

nearly balanced incomplete block design

nearly complete

nearly got

nearly ower

nearly perfect

nearlyall

nearmost

<hr> نزدیکی، شباهت، همانندی، خست

نزدیکی، شباهت، همانندی، خست

nearness

nearnesses

nears

nearshore

nearshore circulation

nearside

<hr> معنی : نزدیک بین <hr> معانی دیگر : (چشم پزشکی) نزدیک بین (myopic هم می گویند)، نزدیک بین

معنی : نزدیک بین معانی دیگر : (چشم پزشکی) نزدیک بین (myopic هم می گویند)، نزدیک بین

nearsighted

nearsighted traffic light

nearsightedly

<hr> روانشناسى : نزدیک بینى، نزدیک بینی

روانشناسى : نزدیک بینى، نزدیک بینی

nearsightedness

neart

neart burn

neascus

<hr> معنی : گاو، شسته و رفته، مرتب، پاکیزه، تمیز <hr> معانی دیگر : منظم، آراسته، صاف و ساده، ترگل ورگل، ناب، خالص، ناآمیخته، نیالوده، خلص، سک، سره، خوش ترکیب، خوش ریخت، رعنا، خوش هیکل، (خط) قشنگ و خوانا، (عمل یا سخن یا کار هنری) مهارت آمیز، زبردستانه، چیره دستانه، (خودمانی) خوب، عالی، محشر، معرکه، حسابی، (نادر) بدون کسور مختلف (مالیاتی و غیره)، (نادر) گاو، گاو نر

معنی : گاو، شسته و رفته، مرتب، پاکیزه، تمیز معانی دیگر : منظم، آراسته، صاف و ساده، ترگل ورگل، ناب، خالص، ناآمیخته، نیالوده، خلص، سک، سره، خوش ترکیب، خوش ریخت، رعنا، خوش هیکل، (خط) قشنگ و خوانا، (عمل یا سخن یا کار هنری) مهارت آمیز، زبردستانه، چیره دستانه، (خودمانی) خوب، عالی، محشر، معرکه، حسابی، (ناد

واژه های حرف "n"