paracelsistic

<hr> پاراسل سوس (پزشک و کیمیاگر سوئیسی)

پاراسل سوس (پزشک و کیمیاگر سوئیسی)

paracelsus

paracentesis

paracentral

paracentric

paracentrical

paracephalus

paracerebellar

paracervical block

paracetamol

parachain

parachemistry

parachoma

parachor

parachordal

parachors

parachrea

parachroia

parachromatism

parachromatopsia

parachromatosis

parachrome

parachromoparous

parachromophoric

parachromophorous

<hr> اشتباهی که عبارت است ازدیرترقراردادن تاری&nbsp;یک رویداد، اشتباه تاریخی

اشتباهی که عبارت است ازدیرترقراردادن تاری یک رویداد، اشتباه تاریخی

parachronism

parachronology

<hr> معنی : چتر نجات، پاراشوت <hr> معانی دیگر : با چتر نجات فرود آمدن، با فرود چتر افکندن یا بار ریزی کردن، فرود چتر، هر چیز به شکل چتر نجات، هر چیز نجاتبخش (مانند چتر نجات)، پاراشوت بکار بردن

معنی : چتر نجات، پاراشوت معانی دیگر : با چتر نجات فرود آمدن، با فرود چتر افکندن یا بار ریزی کردن، فرود چتر، هر چیز به شکل چتر نجات، هر چیز نجاتبخش (مانند چتر نجات)، پاراشوت بکار بردن

parachute

parachute canopy

parachute harness

parachute jump

parachute jumper

parachute regiment

parachute spinnaker

parachute troops

parachuted

parachuter

parachutes

parachuting

parachuting instructor

parachuting reflexe

parachutism

<hr> معنی : چتر باز، فرواینده با چتر نجات <hr> معانی دیگر : کسی که چتر نجات به کار می برد (parachuter هم می گویند)

معنی : چتر باز، فرواینده با چتر نجات معانی دیگر : کسی که چتر نجات به کار می برد (parachuter هم می گویند)

parachutist

parachutist badge

<hr> معنی : میانجی، شفیع، روح القدس، فارقلیط <hr> معانی دیگر : یار و کمک

معنی : میانجی، شفیع، روح القدس، فارقلیط معانی دیگر : یار و کمک

paraclete

paraclinal

paracmasis

paracoele

واژه های حرف "p"