<hr> معنی : افسر رئیس دادگاه <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: quaestor، quaestor : روم افسر رئیس دادگاه، خزانه دار

معنی : افسر رئیس دادگاه معانی دیگر : رجوع شود به: quaestor، quaestor : روم افسر رئیس دادگاه، خزانه دار

questor

questorial

questors

questorship

questrist

quests

quet

quetch

quetelet index

quetenite

quetiapine

quetient

quetta bond

<hr> (جانور شناسی) کتزال (نوعی مرغ trogon به نام pharomachrus mocinno که به رنگ سبز و قرمز و بومی امریکای مرکزی است)

(جانور شناسی) کتزال (نوعی مرغ trogon به نام pharomachrus mocinno که به رنگ سبز و قرمز و بومی امریکای مرکزی است)

quetzal

quetzal bird

quetzalcoatl

quetzalcoatlite

quetzalcoatlus

quetzales

quetzals

queucing markov chain

queucing with balking

<hr> معنی : صف، صف اتوبوس و غیره، در صف گذاشتن، در صف ایستادن، صف بستن <hr> معانی دیگر : (انگلیس - جلو مغازه و غیره) صف، ردیف، (معمولا با: up) صف بستن، ردیف ایستادن، گیسوی دم موشی، موی بافته و آویخته در پشت سر (pigtail هم می گویند)، (کامپیوتر - داده هایی که به نوبت پردازش می شوند) صف داده ها، داده رج

معنی : صف، صف اتوبوس و غیره، در صف گذاشتن، در صف ایستادن، صف بستن معانی دیگر : (انگلیس - جلو مغازه و غیره) صف، ردیف، (معمولا با: up) صف بستن، ردیف ایستادن، گیسوی دم موشی، موی بافته و آویخته در پشت سر (pigtail هم می گویند)، (کامپیوتر - داده هایی که به نوبت پردازش می شوند) صف داده ها، داده رج

queue

queue discharge

queue discipline

queue here

queue length

queue time

queue up

queued

queued access method

queued access methode

queued indexed sequential access method

queued sequential access method

queued up

queueing

queueing model

queueing theory

queuer

queuers

queues

<hr> معنی : صف بندی <hr> معانی دیگر : صف بندی

واژه های حرف "q"