recalcitrated

recalcitrating

recalcitration

<hr> (به ویژه به منظور جبران اشتباه) دوباره حساب کردن، بازشماری کردن، دوباره حساب کردن

(به ویژه به منظور جبران اشتباه) دوباره حساب کردن، بازشماری کردن، دوباره حساب کردن

recalculate

recalculates

recalculating

recalculation

recalculation method

recalculation order

recalculations

recalesce

recalesced

recalescence

recalescent

recalescent point

recalescing

recalibrate

recalibrated

recalibrates

recalibrating

recalibration

recalk

<hr> <b>معنی</b> : بیاد اوردن، فرا خواندن، بخاطر آوردن، معزول کردن <hr> <b>معانی دیگر</b> : فراخواندن (به ویژه در مورد کالای نقص دار که توسط تولید کننده برای اصلاح فراخوانده می شود)، فراخوان کردن، به یاد آوردن یا داشتن، به خاطر آوردن، پس گرفتن، لغو کردن، (شعر قدیم) نوجان کردن، احیا کردن، احضار، به یاد آوری، به خاطر آوری، حافظه، یاده، وژم، (ارتش - به ویژه با طبل یا شیپور) به صف فراخواندن، به اردو فراخواندن، احضار کردن

معنی : بیاد اوردن، فرا خواندن، بخاطر آوردن، معزول کردن معانی دیگر : فراخواندن (به ویژه در مورد کالای نقص دار که توسط تولید کننده برای اصلاح فراخوانده می شود)، فراخوان کردن، به یاد آوردن یا داشتن، به خاطر آوردن، پس گرفتن، لغو کردن، (شعر قدیم) نوجان کردن، احیا کردن، احضار، به یاد آوری، به خاطر آوری، ح

واژه های حرف "r"