recit

recit the quran

<hr> معنی : رسیتال، از بر خوانی <hr> معانی دیگر : بازگویی، بازنمود، داستان، بازگفت، شرح، شرح مبسوط، گزارش، تک نوازی

معنی : رسیتال، از بر خوانی معانی دیگر : بازگویی، بازنمود، داستان، بازگفت، شرح، شرح مبسوط، گزارش، تک نوازی

recital

recitalist

recitalists

recitals

recitando

recitatif

<hr> معنی : شرح، بیان، ذکر، از بر خوانی، از حفظ خوانی، بازگو نمودن درس حفظی، تعریف موضوع <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: recital، قطعه ی از بر خوانده شده، (کلاس درس) پاسخگویی (به پرسش هایی که قبلا داده شده است)

معنی : شرح، بیان، ذکر، از بر خوانی، از حفظ خوانی، بازگو نمودن درس حفظی، تعریف موضوع معانی دیگر : رجوع شود به: recital، قطعه ی از بر خوانده شده، (کلاس درس) پاسخگویی (به پرسش هایی که قبلا داده شده است)

recitation

recitationalism

recitationist

recitations

<hr> معنی : از بر خوانی، از بر خواندن، یکایک شمردنی، بیانی <hr> معانی دیگر : (به ویژه در اپرا و اوراتوریو) آواز خطابه مانند، قطعه ی خطابه مانند، درس راپس دادن، یکایک شمردن، جواب دادن، به تنهایی نواختن

معنی : از بر خوانی، از بر خواندن، یکایک شمردنی، بیانی معانی دیگر : (به ویژه در اپرا و اوراتوریو) آواز خطابه مانند، قطعه ی خطابه مانند، درس راپس دادن، یکایک شمردن، جواب دادن، به تنهایی نواختن

recitative

recitatively

recitatives

recitativi

recitativical

recitativo

recitativo accompagnato

recitativo obbligato

recitativo secco

recitativos

<hr> معنی : از بر خواندن، با صدایی موزون خواندن <hr> معانی دیگر : از حفظ گفتن، بازگو کردن، گزارش دادن، بر شمردن، بازنمود کردن، شرح دادن، تکخوانی کردن، سراییدن، تک آوازی کردن، (در کلاس) درس پس دادن

معنی : از بر خواندن، با صدایی موزون خواندن معانی دیگر : از حفظ گفتن، بازگو کردن، گزارش دادن، بر شمردن، بازنمود کردن، شرح دادن، تکخوانی کردن، سراییدن، تک آوازی کردن، (در کلاس) درس پس دادن

recite

recite a poem

recite history

recite poetry

recite the holy quran

recite the holyquran

recited

recitement

<hr> معنی : خواننده، تک نواز <hr> معانی دیگر : خواننده، تک نواز

معنی : خواننده، تک نواز معانی دیگر : خواننده، تک نواز

reciter

reciters

recites

recitetheholy kuran

reciting

recive

reciver

recivilization

recivilize

<hr> معنی : بیم داشتن، باک داشتن <hr> معانی دیگر : (با : of یا for ) پروا داشتن، اهمیت داشتن، (قدیمی)، پروا داشتن

معنی : بیم داشتن، باک داشتن معانی دیگر : (با : of یا for ) پروا داشتن، اهمیت داشتن، (قدیمی)، پروا داشتن

reck

reckiessness

recking

reckla

recklace

<hr> معنی : بی پروا، عاری از حس مسئولیت، بی اعتنا، بی ملاحظه، بی بیاک <hr> معانی دیگر : بی دقت، بی باک، شورتی

معنی : بی پروا، عاری از حس مسئولیت، بی اعتنا، بی ملاحظه، بی بیاک معانی دیگر : بی دقت، بی باک، شورتی

واژه های حرف "r"