redemption of collateral

redemption of mortgage

redemption of prisoners

redemption of shares

redemption of stocks

redemption right

redemptional

<hr> کسی که با اخذ قول خدمت (با حقوق کم) هزینه ی سفر مهاجران به امریکا را پرداخت می کرد

کسی که با اخذ قول خدمت (با حقوق کم) هزینه ی سفر مهاجران به امریکا را پرداخت می کرد

redemptioner

redemptionism

redemptionist

redemptionless

<hr> معنی : باز خریدنی، رستگاری بخش <hr> معانی دیگر : رستگارگر، رستگار کننده، رهایی بخش، نجات بخش

معنی : باز خریدنی، رستگاری بخش معانی دیگر : رستگارگر، رستگار کننده، رهایی بخش، نجات بخش

redemptive

redemptively

redemptor

redemptorial

redemptorist

<hr> معنی : رستگاری بخش <hr> معانی دیگر : رستگاری بخش

معنی : رستگاری بخش معانی دیگر : رستگاری بخش

redemptory

redemptress

redenial

redenied

redenies

redenigrate

redenomination

redeny

redenying

redepend

<hr> معنی : منتقل کردن، نقل و انتقال دادن <hr> معانی دیگر : (قشون و غیره) جابجا کردن، مجددا مستقر کردن، باز آراستن، از منطقه ای به منطقه دیگر اعزام داشتن

معنی : منتقل کردن، نقل و انتقال دادن معانی دیگر : (قشون و غیره) جابجا کردن، مجددا مستقر کردن، باز آراستن، از منطقه ای به منطقه دیگر اعزام داشتن

redeploy

redeployable

redeployed

redeploying

<hr> معنی : نقل و انتقال <hr> معانی دیگر : نقل و انتقال

واژه های حرف "r"