redivision

redivive

redivivous

redivivus

redivorce

redivorcement

redivorcing

redivulge

redivulgence

redjacket

redjust

redknees

redledgeite

redlegs

redline

redlined

redlines

<hr> (امریکا) خودداری شرکت های وام مسکن و بیمه از معامله با صاحبان املاک محله ای بخصوص، کامپیوتر : خط قرمز کشیدن

(امریکا) خودداری شرکت های وام مسکن و بیمه از معامله با صاحبان املاک محله ای بخصوص، کامپیوتر : خط قرمز کشیدن

redlining

redlist

redly

redmi

redmi note 10 pro

redmouth

redneck or red-neck

rednecks

<hr> معنی : سرخی <hr> معانی دیگر : قرمزی، گلگونی

معنی : سرخی معانی دیگر : قرمزی، گلگونی

redness

rednesses

<hr> دوباره انجام دادن یا کردن (رجوع شود به: do بعلاوه ی re-)، دوباره اتاق را تزئین کرد

دوباره انجام دادن یا کردن (رجوع شود به: do بعلاوه ی re-)، دوباره اتاق را تزئین کرد

redo

redocked

redocket

redocketed

redocketing

redocking

redocks

redocument

redodid

redodoing

redoes

redoing

<hr> معنی : عطر، بو <hr> معانی دیگر : بوداری، خوشبویی (redolency هم می گویند)، بو داشتن، خاطرات گذشته

معنی : عطر، بو معانی دیگر : بوداری، خوشبویی (redolency هم می گویند)، بو داشتن، خاطرات گذشته

redolence

redolency

<hr> معنی : معطر، بودار، حاکی <hr> معانی دیگر : دارای بوی بخصوص، خوشبو

معنی : معطر، بودار، حاکی معانی دیگر : دارای بوی بخصوص، خوشبو

واژه های حرف "r"