<hr> معنی : درودی، تهنیتی <hr> معانی دیگر : وابسته به سلام و تعارف

معنی : درودی، تهنیتی معانی دیگر : وابسته به سلام و تعارف

salutatory

salutatory address

salutatory speaker

<hr> معنی : سلام کردن، احترام نظامی، سلام نظامی، سلام، درود، سلام دادن، سرلام کردن، تهنیت گفتن <hr> معانی دیگر : ادای احترام کردن، درود گفتن، (به احترام) سر خم کردن، کلاه از سر برداشتن، خوشامد گفتن، (ارتش) سلام نظامی دادن، (با خم کردن سر پرچم یا شلیک گلوله و غیره) احترام گذاشتن، درود فرستادن، مورد تحسین و تکریم قرار دادن، بزرگداشت کردن، سلام و تعارف، خوشامدگویی، مراسم سلام، مراسم درود، درودگویی، قدردانی، (ارتش) طرز قرارگیری دست و بدن یا تفنگ و غیره هنگام اجرای سلام نظامی

معنی : سلام کردن، احترام نظامی، سلام نظامی، سلام، درود، سلام دادن، سرلام کردن، تهنیت گفتن معانی دیگر : ادای احترام کردن، درود گفتن، (به احترام) سر خم کردن، کلاه از سر برداشتن، خوشامد گفتن، (ارتش) سلام نظامی دادن، (با خم کردن سر پرچم یا شلیک گلوله و غیره) احترام گذاشتن، درود فرستادن، مورد تحسین و تکر

salute

salute him with a shower of stones

salute to an officer

salute to israel parade

saluted

saluter

saluters

salutes

<hr> معنی : تهنیت امیز <hr> معانی دیگر : تهنیت امیز

معنی : تهنیت امیز معانی دیگر : تهنیت امیز

salutiferous

salutiferously

saluting

salutogenesis

salutogenic

salutoria

salva

<hr> معنی : نجات یافتنی، اندوختنی <hr> معانی دیگر : (کالا و غیره) قابل نجات (از آتش سوزی و غیره)، بدربردنی

معنی : نجات یافتنی، اندوختنی معانی دیگر : (کالا و غیره) قابل نجات (از آتش سوزی و غیره)، بدربردنی

salvable

salvableness

salvably

salvadero persica

<hr> بندر سالوادر (در خاور برزیل)

بندر سالوادر (در خاور برزیل)

salvador

salvador allende

salvador dali

salvador edward luria

salvadora

salvadoraceae

salvadoraceous

salvadoran

<hr> معنی : نجارت کسی از خطر، نجات مال یا جان کسی، مصرف مجدداشغال و زائد ر چیز، از خطر نابودی نجات دادن، نجات دادن <hr> معانی دیگر : پاداش (پاداشی که در برابر نجات دادن کشتی یا سرنشینان یا کالای آن پرداخت می شود)، رهامزد، (کالا یا جان و غیره) بدربردن، رهانیدن، (بخش قابل استفاده ی چیز اسقاط را) درآوردن، اوراق کردن، یوزیدن، بدربری، رهانش، (کاشانی) یوزه رفتن، نجات (معمولا نجات آنچه که باقیمانده است)، بازیابی، بوخت، کالای بازیابی شده (از هر چیز مصدوم)، بازیافته، (بیمار یا اندام) درمان، رهایش، نجات (از طریق درمان یا جراحی)، درمان کردن، مصرف مجدداشغال وزائد هر چیز

معنی : نجارت کسی از خطر، نجات مال یا جان کسی، مصرف مجدداشغال و زائد ر چیز، از خطر نابودی نجات دادن، نجات دادن معانی دیگر : پاداش (پاداشی که در برابر نجات دادن کشتی یا سرنشینان یا کالای آن پرداخت می شود)، رهامزد، (کالا یا جان و غیره) بدربردن، رهانیدن، (بخش قابل استفاده ی چیز اسقاط را) درآوردن، اوراق 

salvage

salvage association

salvage charges

salvage clause

salvage cutting salvage cut

salvage dig

salvage excavation

salvage expert

salvage lien

salvage master

salvage money

salvage sale

salvage team

salvage tug

salvage value

salvage vessel

salvageability

<hr> معنی : قابل نجات <hr> معانی دیگر : قابل نجات

معنی : قابل نجات معانی دیگر : قابل نجات

واژه های حرف "s"