sallie

sallie mae

sallied

sallier

salliers

sallies

salloo

<hr> معنی : درخت بید، زرد رنگ، رنگ خاکستری مایل به زرد و سبز، زردرنگ کردن <hr> معانی دیگر : زردچرده، زرد و رنگ پریده (در اثر بیماری و غیره)، آسه، آسه زدگی، (گیاه شناسی) بید براق (salix caprea)، زرد رنگ مثل مری­

معنی : درخت بید، زرد رنگ، رنگ خاکستری مایل به زرد و سبز، زردرنگ کردن معانی دیگر : زردچرده، زرد و رنگ پریده (در اثر بیماری و غیره)، آسه، آسه زدگی، (گیاه شناسی) بید براق (salix caprea)، زرد رنگ مثل مری­

sallow

sallow faced

sallowed

sallower

sallowest

sallowish

sallowly

sallowness

sallows

sallowy

sallust

<hr> معنی : حمله، یورش، حرکت سریع، جواب سریع و زیرکانه، حمله ور شدن، یورش اوردن <hr> معانی دیگر : (خروج ناگهانی محاصره شدگان و حمله بر محاصره کنندگان) یورش، برون تک، برون تاخت، فعالیت ناگهانی، کنشوری ناگهانی، برون ریزش، جواب زیرکانه، پاسخ دندان شکن، پاسخ تند و مزاح آمیز، متلک، سفر، یورش بردن، برون تک کردن، برون تاخت کردن، ناگهان خارج شدن، بیرون زدن، برون جهیدن، (با: forth یا out) سفر رفتن، راهی شدن، اسم خاص مونث، شلیک، شلیک کردن

معنی : حمله، یورش، حرکت سریع، جواب سریع و زیرکانه، حمله ور شدن، یورش اوردن معانی دیگر : (خروج ناگهانی محاصره شدگان و حمله بر محاصره کنندگان) یورش، برون تک، برون تاخت، فعالیت ناگهانی، کنشوری ناگهانی، برون ریزش، جواب زیرکانه، پاسخ دندان شکن، پاسخ تند و مزاح آمیز، متلک، سفر، یورش بردن، برون تک کردن، بر

sally

sally field

sally forth

<hr> کیک داغ (که با چای صرف می شود)

کیک داغ (که با چای صرف می شود)

sally lunn

sally out

sally port

sallybloom

sallyman

sallymen

<hr> معنی : دریچه، دروازه بزرگ قلعه، درب ورودی بزرگ <hr> معانی دیگر : دروازه بزرگ قلعه، درب ورودی بزرگ، دریچه

معنی : دریچه، دروازه بزرگ قلعه، درب ورودی بزرگ معانی دیگر : دروازه بزرگ قلعه، درب ورودی بزرگ، دریچه

sallyport

sallywood

salm

salma

<hr> معنی : چاشنی، چیز درهم و برهم، سالاد پیاز داغ وتخم مرغ وماهی <hr> معانی دیگر : (خوراک گوشت و پیاز و تخم مرغ و سرکه و روغن و ادویه) حسرت الملوک، جغور بغور، سالاد پیاز داه وتخم مره وماهی

معنی : چاشنی، چیز درهم و برهم، سالاد پیاز داغ وتخم مرغ وماهی معانی دیگر : (خوراک گوشت و پیاز و تخم مرغ و سرکه و روغن و ادویه) حسرت الملوک، جغور بغور، سالاد پیاز داه وتخم مره وماهی

salmagundi

salman

salman rushdie

salmankhan

salmary

<hr> (خوراک پر ادویه ی گوشت شکار که در شراب پخته می شود) سلمی

(خوراک پر ادویه ی گوشت شکار که در شراب پخته می شود) سلمی

salmi

salmiac

salmiak

salmin

salmine

salmis

salmoite

<hr> معنی : ماهی ازاد، ماهی آزاد، قزل الا <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی آزاد، سالمون (تیره ی salmonidae به ویژه جنس های oncorhynchus و salmo که گوشت آنها کمی سرخ رنگ است)

معنی : ماهی ازاد، ماهی آزاد، قزل الا معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی آزاد، سالمون (تیره ی salmonidae به ویژه جنس های oncorhynchus و salmo که گوشت آنها کمی سرخ رنگ است)

واژه های حرف "s"