welding flame

welding flux

welding generator

welding goggles

welding gun

<hr> معنی : ماشین جوشکاری

welding machine

welding position

welding powder

welding procedure

welding procedure qualification record

welding procedure specification

welding rectifier

welding rod

welding sequence

welding set

welding torch

welding transformer

weldless

<hr> معنی : قطعات بهم جوش خورده، چیز جوش خورده <hr> معانی دیگر : چیز جوش خورده، قطعات بهم جوش خورده

معنی : قطعات بهم جوش خورده، چیز جوش خورده معانی دیگر : چیز جوش خورده، قطعات بهم جوش خورده

weldment

weldon john teagarden

weldone

weldor

weldors

welds

welf

<hr> معنی : سامان، خیر، سعادت، اسایش، رفاه، شادکامی <hr> معانی دیگر : بهروزی، بهزیستی، آسایش، خوشبختی، خوشی، وابسته به رفاه یا بهزیستی، رفاهی، بهزیستی گرای، بهزی گرای، بهزی گستر، اعانات، خیرات، کمک رفاهی دولت، خیریه

معنی : سامان، خیر، سعادت، اسایش، رفاه، شادکامی معانی دیگر : بهروزی، بهزیستی، آسایش، خوشبختی، خوشی، وابسته به رفاه یا بهزیستی، رفاهی، بهزیستی گرای، بهزی گرای، بهزی گستر، اعانات، خیرات، کمک رفاهی دولت، خیریه

welfare

welfare amenities

welfare benefit

welfare benefits

welfare case

welfare department

welfare dependent

welfare economics

welfare ministry

welfare officer

<hr> دولت بهزی گرای، بهزیستی همگانی، دولت ناظر به رفاه همگان، بهزیستی اجتماعی، کشوردارای تشکیلات رفاه اجتماعی دستگیری از بینوایان

دولت بهزی گرای، بهزیستی همگانی، دولت ناظر به رفاه همگان، بهزیستی اجتماعی، کشوردارای تشکیلات رفاه اجتماعی دستگیری از بینوایان

welfare state

welfare system

<hr> کارهای بهزی گستر، کار در موسسات رفاه عمومی، فعالیت برای رفاه نیازمندان، کارهای عام المنفعه، امور خیریه

کارهای بهزی گستر، کار در موسسات رفاه عمومی، فعالیت برای رفاه نیازمندان، کارهای عام المنفعه، امور خیریه

welfare work

welfare worker

welfare-statist

welfares

welfaring

<hr> بهزی گرایی، (سیاست) تامین رفاه نیازمندان، دستگیری از بینوایان، امور خیریه

بهزی گرایی، (سیاست) تامین رفاه نیازمندان، دستگیری از بینوایان، امور خیریه

welfarism

welfic

weli

welinite

<hr> معنی : هوا، طاق، فلک، آسمان، گنبد نیلگون، دارای بنیه محکم و قوی <hr> معانی دیگر : (قدیمی) آسمان، سپهر، گنبد مینا، اسمان

معنی : هوا، طاق، فلک، آسمان، گنبد نیلگون، دارای بنیه محکم و قوی معانی دیگر : (قدیمی) آسمان، سپهر، گنبد مینا، اسمان

واژه های حرف "w"