برندآور

برنداف

برنداق

برندق

برندن

<hr> مترادف برنده : بران، برا، تند، تیز، قاطع ، موثر، کاری، زایل کننده | پیروز، فاتح، قهرمان، حامل <hr> متضاد برنده : کند | بازنده

مترادف برنده : بران، برا، تند، تیز، قاطع ، موثر، کاری، زایل کننده | پیروز، فاتح، قهرمان، حامل متضاد برنده : کند | بازنده

برنده

برندود

برندک

برندکام

<hr> مترادف برندگی : برایی، تیزی، برش، قاطعیت، کارآیی <hr> متضاد برندگی : کندی

مترادف برندگی : برایی، تیزی، برش، قاطعیت، کارآیی متضاد برندگی : کندی

برندگی

برندی

<hr> مترادف برنز : آلیاژ مس و قلع، مفرغ <hr> برابر پارسی : مفرغ

مترادف برنز : آلیاژ مس و قلع، مفرغ برابر پارسی : مفرغ

برنز

برنس

برنساء

<hr> مترادف برنش : نایژه، قصب الریه <hr> برابر پارسی : نبایست

مترادف برنش : نایژه، قصب الریه برابر پارسی : نبایست

برنش

برنشاء

برنشاندن

برنشست

برنشستن

برنشستنی

برنشسته

برنشستی

<hr> مترادف برنشیت : ورم ریه، ورم نایژه ها <hr> برابر پارسی : سینه پهلو

مترادف برنشیت : ورم ریه، ورم نایژه ها برابر پارسی : سینه پهلو

برنشیت

برنطین

برنغار

برنق

برنلق حسین خان

برنلق مددخان

برنه

برنهاد

برنهادن

برنو

برنوذ

برنوس

برنوش

برنوشتن

برنوف

برنون

برنوه

برنویی

برنک

برنکان

برنکانی

برنگ

برنگ کابلی

برنگاریدن

برنگاشتن

برنی

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "ب" - لغت نامه دهخدا