صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "ج" - لغت نامه دهخدا
جبهه ٔ شیر خاریدن
جبهه ٔ ملی
جبوء
جبوب
جبوبه
جبور
جبوره
جبوری
جبوس
جبول
جبون
جبونه
جبوه
جبویه
جبگلو
جبی
جبی ند
جبیاج
جبیب
جبیر
جبیر القصاب
جبیران
جبیرند
جبیره
جبیری
جبیز
جبیزه
جبیس
جبیش
جبیل
جبیله
جبیلی
جبین
جبین افروختن
جبین افشاندن
جبین بر خاک ما
جبین بر خاک مالیدن
جبین بر خاک نه
جبین بر خاک نهادن
جبین بوسیدن
جبین زار
جبین مالیدن
جبین نهادن
جبین وار
جبین گرفتن
جبین گرفته
جبینان
جبیهه
بیشتر