صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "ج" - لغت نامه دهخدا
جر ترود
جر خوردن
جر خوردگی
جر زدن
جر زوان
جر و بحث
جر و بحث شدن
جر و بحث کردن
جر و بست
جر و جوی
جر و لور
جر و مد
جر و مر
جر و مر چسبیدن
جر و منجر
جر و منجر داشتن
جر کلباد
جرآء
جرآض
جرئت
جرئض
جرئضه
جرا
جراء
جراءه
جرائدی
جرائش
جرائض
جرائی
جرائیه
جراب
جراب الدوله
جراباد
جراباذ
جراباذی
جرابی
جرات
جرات داشتن
جرات کردن
جراثقال
جراثیم
جراجب
جراجر
جراجم
جراجمه
جراح
جراحات
جراحت
بیشتر