صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "خ" - لغت نامه دهخدا
خاصیت
خاصیت دار
خاصیدن
خاض
خاضب
خاضع
خاضعا
خاضعانه
خاضعاً
خاضعین
خاضل
خاضورا
خاط
خاطئه
خاطب
خاطر
خاطر آسودن
خاطر آویختن
خاطر ازار
خاطر ازرده
خاطر اسودن
خاطر اشرفی
خاطر اویختن
خاطر برداشتن
خاطر برده
خاطر جستن
خاطر جمع
خاطر جمع بودن
خاطر جمع داشتن
خاطر جمع شدن
خاطر جوئی
خاطر خراش
خاطر دادن
خاطر داری
خاطر داشتن
خاطر سپردن
خاطر شاد
خاطر شوراندن
خاطر عاطر
خاطر ماندن
خاطر نشان شدن
خاطر نشان کردن
خاطر نشین
خاطر نگاه داشتن
خاطر نگهدار
خاطر پذیری
خاطر کردن
خاطر گرفته
بیشتر