صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "ش" - لغت نامه دهخدا
شمع پرتو
شمع پیکر
شمع کردن
شمعآجین
شمعا کیانا
شمعان
شمعبالا
شمعجاران
شمعدان
شمعدانی
شمعدزد
شمعرخ
شمعرو
شمعریز
شمعریزی
شمعساز
شمعسان
شمعستان
شمعصفت
شمعقد
شمعل
شمعله
شمعه
شمعوار
شمعوش
شمعون
شمعون الراهب
شمعون الصفا
شمعون القنانی
شمعون صفا
شمعپرتو
شمعپیکر
شمعچه
شمعک
شمعی
شمعی رنگ
شمعی پیرهن
شمغند
شمغندان
شمغنده
شمغندیدن
شمغنگ
شمغیدن
شمق
شمقمق
شمقه
شمل
شملات
بیشتر