صرخیانک

صرخیانکی

صرخیانی

صرد

صرد یمینی

صرداء

صرداح

صردان

صردح

صردر

صردغه

صردف

صردفی

صردقاشان

صرده

صردی

صردیمینی

صرر

صرره

صرص

<hr> مترادف صرصر : باد، تندباد، سوزباد، جیرجیرک، زنجره، اسب <hr> برابر پارسی : باد تند، باد سخت، باد غران

مترادف صرصر : باد، تندباد، سوزباد، جیرجیرک، زنجره، اسب برابر پارسی : باد تند، باد سخت، باد غران

صرصر

صرصر انگیز

صرصر صفت

صرصر کوه پیکر

صرصران

صرصرانگیز

صرصرانی

صرصرانیات

صرصرتک

صرصرصفت

صرصره

صرصری

صرصع

صرصل

صرصور

<hr> مترادف صرع : حمله، غش، ازپای درآمدن <hr> برابر پارسی : سردرد، بی هوشی، سرگیجه

مترادف صرع : حمله، غش، ازپای درآمدن برابر پارسی : سردرد، بی هوشی، سرگیجه

صرع

صرع دار

صرع زده

صرع ستارگان

صرعان

صرعدار

صرعه

صرعون

<hr> مترادف صرعی : حمله ای، غشی، مصروع

مترادف صرعی : حمله ای، غشی، مصروع

صرعی

صرعینا

صرغتمشیه

<hr> مترادف صرف : بی آمیغ، بی غش، خالص، محض، ناب | سود، صرفه، نفع، خرج، مصرف، هزینه <hr> متضاد صرف : غیرخالص | زیان <hr> برابر پارسی : به کاربردن، بکار بردن، به کارگیری، ساده، ویژه، گردانش، ناب، هزینه کردن

مترادف صرف : بی آمیغ، بی غش، خالص، محض، ناب | سود، صرفه، نفع، خرج، مصرف، هزینه متضاد صرف : غیرخالص | زیان برابر پارسی : به کاربردن، بکار بردن، به کارگیری، ساده، ویژه، گردانش، ناب، هزینه کردن

صرف

صرف الحدیث

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "ص" - لغت نامه دهخدا