طفشیر

طفشیقون

طفشیل

طفشیل کردن

طفطار

طفطاف

طفطان

طفطفه

طفغاج خان

طفف

طففه

طفق

طفقاج

طفقان

<hr> مترادف طفل : بچه، خردسال، غلام، کودک، نوزاد، نوباوه، نوجوان <hr> متضاد طفل : بالغ، بزرگسال <hr> برابر پارسی : کودک، نوزاد، بچه

مترادف طفل : بچه، خردسال، غلام، کودک، نوزاد، نوباوه، نوجوان متضاد طفل : بالغ، بزرگسال برابر پارسی : کودک، نوزاد، بچه

طفل

طفله

طفلک

طفلی

طفلیل

طفلیه

طفن

طفنش

طفنشاء

طفنشل

طفو

طفوء

طفوان

طفوح

طفور

طفوس

طفوق

طفول

طفوله

<hr> مترادف طفولیت : بچگی، صباوت، طفلی، کودکی، نوباوگی، نوجوانی، خردسالی <hr> متضاد طفولیت : کهولت، کلان سالی <hr> برابر پارسی : کودکی، خردسالی، بچگی

مترادف طفولیت : بچگی، صباوت، طفلی، کودکی، نوباوگی، نوجوانی، خردسالی متضاد طفولیت : کهولت، کلان سالی برابر پارسی : کودکی، خردسالی، بچگی

طفولیت

طفولیه

طفوه

طفوه ٔ راثق

طفی

طفیشل

طفیشل کردن

طفیف

<hr> مترادف طفیل : همراه، انگل، وابسته، مهمان ناخوانده

مترادف طفیل : همراه، انگل، وابسته، مهمان ناخوانده

طفیل

طفیل الخیل

طفیل العرائس

طفیل الکنانی

طفیل بجادی

<hr> مترادف طفیلی : انگل، میکرب، پارازیت، طفیل، مهمان ناخوانده، سربار، مفت خور، وابسته <hr> برابر پارسی : انگل

مترادف طفیلی : انگل، میکرب، پارازیت، طفیل، مهمان ناخوانده، سربار، مفت خور، وابسته برابر پارسی : انگل

طفیلی

طفیلی ابدال

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "ط" - لغت نامه دهخدا