لغت نامه دهخدا

عضیرف

عضیریف

عضیض

عضیل

عضیله

عضین

عضیهه

عط

عط ران

عط-ران

<hr> مترادف عطا : احسان، انعام، بخشش، تعارف، دهش، مرحمت، نفقه، هبت <hr> برابر پارسی : دهش، بخشش

مترادف عطا : احسان، انعام، بخشش، تعارف، دهش، مرحمت، نفقه، هبت برابر پارسی : دهش، بخشش

عطا

عطا آباد

عطا اباد

عطا حریه

عطا خواستن

عطا دادن

عطا دهنده

عطا دهی

<hr> مترادف عطا کردن : بخشیدن، دادن، مرحمت کردن، هبه کردن <hr> برابر پارسی : بخشیدن، بخشایش، ارزانی داشتن | بخشیدن، بخشایش، ارزانی داشتن

مترادف عطا کردن : بخشیدن، دادن، مرحمت کردن، هبه کردن برابر پارسی : بخشیدن، بخشایش، ارزانی داشتن | بخشیدن، بخشایش، ارزانی داشتن

عطا کردن

عطا یافتن

<hr> برابر پارسی : بخشش، دهش

برابر پارسی : بخشش، دهش

عطاء

عطاءه

عطائیه

عطابخش

عطابل

عطابه

عطابیل

عطاده

عطادهنده

عطادهی

<hr> مترادف عطار : دوافروش، عطرفروش <hr> برابر پارسی : خوش بو فروش

مترادف عطار : دوافروش، عطرفروش برابر پارسی : خوش بو فروش

عطار

عطار باشی

عطار خانه

عطارا

عطاران

عطارباشی

عطارخانه

<hr> مترادف عطارد : تیر، سنبل الطیب <hr> برابر پارسی : ستاره تیر، تیر، دبیرسپهر

مترادف عطارد : تیر، سنبل الطیب برابر پارسی : ستاره تیر، تیر، دبیرسپهر

عطارد

عطارد منش

عطارد نصاب

عطاردمنش

عطاردنصاب

عطاردی

عطاره

عطاروت

<hr> مترادف عطاری : داروفروشی، دوافروشی، عطرفروشی

مترادف عطاری : داروفروشی، دوافروشی، عطرفروشی

عطاری

عطاس

عطاش

واژه های حرف "ع" - لغت نامه دهخدا