صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "ع" - لغت نامه دهخدا
عمری
عمرین
عمریه
عمس
عمش
عمشاء
عمشوش
عمص
عمضج
عمط
عمعق بخارایی
عمعم
عمعمه
عمق
عمقا
عمقاً
عمقه
عمقی
عمقیان
عمقیت
عمقین
عمل
عمل آورنده
عمل اورنده
عمل خانه
عمل دار
عمل داری
عمل ران
عمل ساختن
عمل سنج
عمل شمسی و قمر
عمل شمسی و قمری
عمل طراز
عمل فرما
عمل قرطاس
عمل نامه
عمل کردن
عمل گزار
عمل گزاری
عمل گیسو
عمل یافتن
عمل یافته
عملا
عملاء
عملاق
عملاً
عملج
عملجات
بیشتر