فصیح الدین

فصیح خوافی

فصیحه

فصیحی

فصیحی جرجانی

فصیحی یزدی

فصیخ

فصیخه

فصید

فصیده

فصیص

فصیط

فصیل

فصیل زدن

فصیله

فصیم

فصیه

فض

<hr> مترادف فضا : جا، حجم، حیاط، ساحت، صحن، عرصه، محوطه، مکان، میدان، آتمسفر، آسمان، سپهر، فلک، کیهان، هوا، جو، محیط <hr> برابر پارسی : پهنه، هوا، فراخه، اِسپاش، فراسو، فرامون، کیهان، پهنه آسمان

مترادف فضا : جا، حجم، حیاط، ساحت، صحن، عرصه، محوطه، مکان، میدان، آتمسفر، آسمان، سپهر، فلک، کیهان، هوا، جو، محیط برابر پارسی : پهنه، هوا، فراخه، اِسپاش، فراسو، فرامون، کیهان، پهنه آسمان

فضا

فضاء

<hr> مترادف فضاح : پرده در، رسواگر، هتاک

مترادف فضاح : پرده در، رسواگر، هتاک

فضاح

<hr> مترادف فضاحت : افتضاح، بدنامی، بی آبرویی، تفضیح، رسوایی، فضیحت، ننگ <hr> برابر پارسی : رسوایی، بدنامی، بی آبرویی

مترادف فضاحت : افتضاح، بدنامی، بی آبرویی، تفضیح، رسوایی، فضیحت، ننگ برابر پارسی : رسوایی، بدنامی، بی آبرویی

فضاحت

فضاحه

فضاحی

فضاض

فضاضه

فضال

فضاله

فضاله چین

فضالی

<hr> برابر پارسی : هوانورد، کیهان نورد

برابر پارسی : هوانورد، کیهان نورد

فضانورد

فضانوردی

فضایح

<hr> برابر پارسی : نیکی ها، نیکویی ها، خوبی ها

برابر پارسی : نیکی ها، نیکویی ها، خوبی ها

فضایل

<hr> برابر پارسی : هوایی، آسمانی

برابر پارسی : هوایی، آسمانی

فضایی

فضح

فضحه

فضخ

فضض

فضع

فضعل

فضفاض

فضفاضه

فضفضه

<hr> مترادف فضل : بینش، حکمت، دانایی، دانش، علم، فرهنگ، کمال، معرفت، برتری، رجحان، افزونی، زیادت، احسان، بخشش، کرم، منت <hr> برابر پارسی : فرجادی، فرهیختگی

مترادف فضل : بینش، حکمت، دانایی، دانش، علم، فرهنگ، کمال، معرفت، برتری، رجحان، افزونی، زیادت، احسان، بخشش، کرم، منت برابر پارسی : فرجادی، فرهیختگی

واژه های حرف "ف" - لغت نامه دهخدا