لغت نامه دهخدا

قراحیه

قراخان

قراختاییان

قراخیل

قراد

قراداغ

قرادای

قرادد

قرادربند

قرادره

قرادسی

قرادولت گرای

قرادید

قرادیس

<hr> مترادف قرار : رسم، روش، نهاد، استقرار، ثبات، سکون، طمانینه، آرام، آرامش، صبر، فراغ، فراغت، هال، شرط، عهد، وعده، رانده وو، میعاد، وعده گاه، قول، میثاق، شرح، شیوه، وضع، حکم، عادت <hr> برابر پارسی : آرام، آرامش، پیمان، دیدار، شکیب، شکیبایی، نهش، هال، گذاشتن

مترادف قرار : رسم، روش، نهاد، استقرار، ثبات، سکون، طمانینه، آرام، آرامش، صبر، فراغ، فراغت، هال، شرط، عهد، وعده، رانده وو، میعاد، وعده گاه، قول، میثاق، شرح، شیوه، وضع، حکم، عادت برابر پارسی : آرام، آرامش، پیمان، دیدار، شکیب، شکیبایی، نهش، هال، گذاشتن

قرار

قرار بستن

<hr> برابر پارسی : نهادن | نهادن، گذاشتن، نشاندن

برابر پارسی : نهادن | نهادن، گذاشتن، نشاندن

قرار دادن

قرار داده

قرار داشتن

قرار زدن

قرار مدار

قرار مکین

<hr> مترادف قرار و مدار : پیمان، عهد، زدوبست، زدوبند

مترادف قرار و مدار : پیمان، عهد، زدوبست، زدوبند

قرار و مدار

قرار واقع

قرار کردن

قرار کمی

<hr> برابر پارسی : جا گرفتن، آسودن

برابر پارسی : جا گرفتن، آسودن

قرار گرفتن

قرارات

قرارانی

<hr> مترادف قرارداد : پیمان، پیمان نامه، عهدنامه، قولنامه، کنترات، معاهده، مقاوله، مقاوله نامه، مواضعه، میثاق <hr> برابر پارسی : پیمان نامه، پیمان

مترادف قرارداد : پیمان، پیمان نامه، عهدنامه، قولنامه، کنترات، معاهده، مقاوله، مقاوله نامه، مواضعه، میثاق برابر پارسی : پیمان نامه، پیمان

قرارداد

قرارداده

<hr> مترادف قرارنامه : پروتکل، عهدنامه، مقاوله نامه

مترادف قرارنامه : پروتکل، عهدنامه، مقاوله نامه

قرارنامه

قراره

قراره الکدر

قرارهالکدر

قرارکمی

<hr> مترادف قرارگاه : ستاد، مرکز، مقر، جایگاه، ماوا، مسکن <hr> برابر پارسی : پایگاه، جایگاه، آسایشگاه

مترادف قرارگاه : ستاد، مرکز، مقر، جایگاه، ماوا، مسکن برابر پارسی : پایگاه، جایگاه، آسایشگاه

واژه های حرف "ق" - لغت نامه دهخدا