لغت نامه دهخدا

مباسم

مباسیق

<hr> مترادف مباشر : پیشکار، سرپرست، سررشته دار، قایم مقام، کارگزار، کدخدا، معاون، ناظر، نایب، نماینده، وکیل، عامل، کارپرداز <hr> برابر پارسی : پیشکار، دستیار، کارپرداز، کارگزار

مترادف مباشر : پیشکار، سرپرست، سررشته دار، قایم مقام، کارگزار، کدخدا، معاون، ناظر، نایب، نماینده، وکیل، عامل، کارپرداز برابر پارسی : پیشکار، دستیار، کارپرداز، کارگزار

مباشر

<hr> مترادف مباشرت : آرمش، جماع، هم خوابگی، مباضعت، مجامعت، نزدیکی، جماع کردن، آرمیدن، کارگزاری، تصدی، سرپرستی، نظارت، نظارت کردن، اقدام کردن، پرداختن <hr> برابر پارسی : پیشکاری، سرپرستی، کارپردازی

مترادف مباشرت : آرمش، جماع، هم خوابگی، مباضعت، مجامعت، نزدیکی، جماع کردن، آرمیدن، کارگزاری، تصدی، سرپرستی، نظارت، نظارت کردن، اقدام کردن، پرداختن برابر پارسی : پیشکاری، سرپرستی، کارپردازی

مباشرت

مباشرت و ملزوما

مباشرت و ملزومات

مباشره

مباشرین

مباصره

<hr> مترادف مباضعت : هم خوابگی، هم آغوشی، هم بستری، جماع

مترادف مباضعت : هم خوابگی، هم آغوشی، هم بستری، جماع

مباضعت

مباضعه

مباطشه

مباطنه

مباع

مباعدت

مباعده

مباعر

مباعره

مباعلت

مباعله

مباغاه

مباغته

مباغضت

مباغضه

مباغمه

مباغی

مباقات

مباقل

<hr> مترادف مبال : آبریز، آبریزگاه، توالت، دستشویی، مستراح

مترادف مبال : آبریز، آبریزگاه، توالت، دستشویی، مستراح

مبال

مبالا

<hr> مترادف مبالات : توجه، دقت، احتیاط، پروا، اندیشیدن، فکر کردن، التفات کردن، توجه کردن، مداقه، باک داشتن، ترسیدن، اهتمام ورزیدن

مترادف مبالات : توجه، دقت، احتیاط، پروا، اندیشیدن، فکر کردن، التفات کردن، توجه کردن، مداقه، باک داشتن، ترسیدن، اهتمام ورزیدن

مبالات

مبالاه

مبالده

مبالزه

مبالصه

مبالطه

<hr> مترادف مبالغ : مقادیر، مقدارها، اندازه ها، مبلغ ها، وجوه، پولها <hr> برابر پارسی : هزینه ها، اندازه ها، هزینه ها

مترادف مبالغ : مقادیر، مقدارها، اندازه ها، مبلغ ها، وجوه، پولها برابر پارسی : هزینه ها، اندازه ها، هزینه ها

مبالغ

مبالغت

<hr> مترادف مبالغه : اغراق، افراط، زیاده روی، غلو، گزافه، جهد بسیار، کوشش زیاد <hr> برابر پارسی : گرافه گویی، فزونه گویی، بزرگ انگاری

مترادف مبالغه : اغراق، افراط، زیاده روی، غلو، گزافه، جهد بسیار، کوشش زیاد برابر پارسی : گرافه گویی، فزونه گویی، بزرگ انگاری

مبالغه

مبالهه

مبانه

<hr> مترادف مبانی : اصول، بنیان ها، پایه ها، مبناها، شالوده ها، مضامین <hr> برابر پارسی : شالوده ها، اندام ها، نهادها، بنیادها

مترادف مبانی : اصول، بنیان ها، پایه ها، مبناها، شالوده ها، مضامین برابر پارسی : شالوده ها، اندام ها، نهادها، بنیادها

مبانی

<hr> مترادف مباهات : افتخار، بالیدن، تفاخر، فخر، نازش، فخر کردن، مباهات نمودن، نازیدن <hr> برابر پارسی : بالندگی

مترادف مباهات : افتخار، بالیدن، تفاخر، فخر، نازش، فخر کردن، مباهات نمودن، نازیدن برابر پارسی : بالندگی

واژه های حرف "م" - لغت نامه دهخدا