نثاریدن

نثال

نثاله

نثت

نثج

نثد

<hr> مترادف نثر : نوشته، پراکنده <hr> متضاد نثر : شعر، نظم <hr> برابر پارسی : سخن ناسروده

مترادف نثر : نوشته، پراکنده متضاد نثر : شعر، نظم برابر پارسی : سخن ناسروده

نثر

نثره

نثری

نثری گیلانی

نثط

نثل

نثله

نثم

نثنثه

نثو

نثور

نثوط

نثول

نثوه

نثی

نثیث

نثیثه

نثیر

نثیل

نثیله

نج

نجا

نجاء

نجاءه

نجائث

<hr> مترادف نجابت : اصالت، پاک منشی، پاک نژادی، شرافت، عصمت، عفاف، عفت، والایی <hr> متضاد نجابت : بی عفتی <hr> برابر پارسی : والاگوهری، وارستگی، آزادگی، آزادمنشی، آزادمردی، نیکنهادی

مترادف نجابت : اصالت، پاک منشی، پاک نژادی، شرافت، عصمت، عفاف، عفت، والایی متضاد نجابت : بی عفتی برابر پارسی : والاگوهری، وارستگی، آزادگی، آزادمنشی، آزادمردی، نیکنهادی

نجابت

نجابه

<hr> مترادف نجات : آزادی، استخلاص، خلاصی، خلاص، رستگاری، رهایی، فراغ، رستن، رهیدن <hr> متضاد نجات : اسارت، درگیری <hr> برابر پارسی : کمک، رهایی، آزادی، رستگاری

مترادف نجات : آزادی، استخلاص، خلاصی، خلاص، رستگاری، رهایی، فراغ، رستن، رهیدن متضاد نجات : اسارت، درگیری برابر پارسی : کمک، رهایی، آزادی، رستگاری

نجات

نجات آباد

نجات اباد

<hr> برابر پارسی : رهاننده

نجات بخش

<hr> برابر پارسی : رستن، رهیدن، آزادشدن، رهاندن

برابر پارسی : رستن، رهیدن، آزادشدن، رهاندن

نجات بخشیدن

<hr> برابر پارسی : جستاندن

نجات دادن

نجات نامه

نجات یافتن

<hr> برابر پارسی : رها شده

نجات یافته

نجاتی

نجاتی بافقی

نجاتی بک

نجاتی تبریزی

نجاتی شیرازی

نجاتی طوسی

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "ن" - لغت نامه دهخدا