لغت نامه دهخدا

نجبی

نجث

نجح

نجخ

<hr> مترادف نجد : پشتواره، تپه، تل، توده، دشت، فلات

مترادف نجد : پشتواره، تپه، تل، توده، دشت، فلات

نجد

نجداء

نجدات

<hr> مترادف نجدت : سختی، شدت، قوت، دلاوری، دلیری، شجاعت، مردانگی، پیکار، جنگ، رزم، کارزار، بیم، ترس

مترادف نجدت : سختی، شدت، قوت، دلاوری، دلیری، شجاعت، مردانگی، پیکار، جنگ، رزم، کارزار، بیم، ترس

نجدت

نجده

نجدی

نجذ

نجر

نجران

نجرانی

نجره

نجری

نجز

<hr> مترادف نجس : آلوده، آلوده، بی نمازی، پلشت، پلید، چرک، چرکین، رجس، شوخ، غیرطاهر، مردار، ناپاک <hr> متضاد نجس : طاهر <hr> برابر پارسی : پلید، پلشت

مترادف نجس : آلوده، آلوده، بی نمازی، پلشت، پلید، چرک، چرکین، رجس، شوخ، غیرطاهر، مردار، ناپاک متضاد نجس : طاهر برابر پارسی : پلید، پلشت

نجس

نجس خوار

<hr> مترادف نجسی : آلودگی، پلیدی، نجاست <hr> متضاد نجسی : پاکی

مترادف نجسی : آلودگی، پلیدی، نجاست متضاد نجسی : پاکی

نجسی

نجسی خوردن

نجش

نجع

نجعه

نجف

نجف آباد

نجف آباد باقرین

نجف آباد بالا

نجف آباد جوی آباد

نجف آباد رودخانه شور

نجف آباد پائین

نجف اباد

نجف اباد باقرین

نجف اباد بالا

نجف اباد جوی ابا

نجف اباد رودخانه

نجف اباد پائین

نجف اصفهانی

نجف بالا

نجف خانلو

نجف وند

نجف پائین

نجفدر

نجفه

نجفی

نجق

نجل

نجلاء

واژه های حرف "ن" - لغت نامه دهخدا