لغت نامه دهخدا

<hr> مترادف نقابدار : ماسکدار، پوشیده روی، محجوب، مستور

مترادف نقابدار : ماسکدار، پوشیده روی، محجوب، مستور

نقابدار

نقابه

نقابی

نقاث

نقاخ

<hr> مترادف نقاد : صراف، منتقد <hr> برابر پارسی : خرده گیر، به گزین، سخن سنج، سنجش گر

مترادف نقاد : صراف، منتقد برابر پارسی : خرده گیر، به گزین، سخن سنج، سنجش گر

نقاد

نقاده

<hr> مترادف نقادی : ایرادگیری، تنقید، خرده بینی، خرده گیری

مترادف نقادی : ایرادگیری، تنقید، خرده بینی، خرده گیری

نقادی

<hr> مترادف نقار : جدال، رنجش، ستیزه، عداوت، عناد، قهر، کدورت، کینه، مناقشه، ناخوشی، نفرت

مترادف نقار : جدال، رنجش، ستیزه، عداوت، عناد، قهر، کدورت، کینه، مناقشه، ناخوشی، نفرت

نقار

نقار خانه

نقارخانه

نقارس

<hr> مترادف نقاره : دهل، طبل، کوس <hr> برابر پارسی : کوس، دهل، تبیره

مترادف نقاره : دهل، طبل، کوس برابر پارسی : کوس، دهل، تبیره

نقاره

نقاره خان

نقاره خانه

نقاره زدن

<hr> مترادف نقاره زن : دهل زن، نقاره چی، نوبت زن

مترادف نقاره زن : دهل زن، نقاره چی، نوبت زن

نقاره زن

نقاره ناوه کش

<hr> مترادف نقاره چی : نقاره زن، نوبت زن، نوبتی

مترادف نقاره چی : نقاره زن، نوبت زن، نوبتی

نقاره چی

نقاره چی محله

نقاره کوب

نقاره کوفتن

نقارچی

نقاری

نقاز

نقاست

نقاسه

<hr> مترادف نقاش : چهره نگار، رسام، صورتگر، صورت نگار، مصور، نقشبند، رنگ زن <hr> برابر پارسی : نخشگر، نگارگر، چهره نگار، چهره پرداز

مترادف نقاش : چهره نگار، رسام، صورتگر، صورت نگار، مصور، نقشبند، رنگ زن برابر پارسی : نخشگر، نگارگر، چهره نگار، چهره پرداز

نقاش

نقاش ازل

نقاش باشی

نقاش صنع

<hr> مترادف نقاشخانه : کارگاه نقاشی، نگارخانه، نگارستان

مترادف نقاشخانه : کارگاه نقاشی، نگارخانه، نگارستان

نقاشخانه

نقاشه

<hr> مترادف نقاشی : صورتگری، مصوری، نگارگری <hr> برابر پارسی : نگارگری، نگارین

مترادف نقاشی : صورتگری، مصوری، نگارگری برابر پارسی : نگارگری، نگارین

نقاشی

نقاشی کردن

نقاصه

نقاض

نقاضه

<hr> مترادف نقاط : مناطق، نواحی، امکنه، جاها، مکان ها، نقطه ها <hr> برابر پارسی : میانه ها، دیدگاه ها، خجک

مترادف نقاط : مناطق، نواحی، امکنه، جاها، مکان ها، نقطه ها برابر پارسی : میانه ها، دیدگاه ها، خجک

نقاط

نقاع

نقاعه

نقاف

نقافه

نقاق

نقاقه

نقاقیز

<hr> مترادف نقال : حکایتگر، داستانسرا، قصه گو، ناقل <hr> برابر پارسی : افسانه گو، داستان گو، گوسان

مترادف نقال : حکایتگر، داستانسرا، قصه گو، ناقل برابر پارسی : افسانه گو، داستان گو، گوسان

نقال

<hr> برابر پارسی : گونیا

واژه های حرف "ن" - لغت نامه دهخدا