نهاض

نهاق

<hr> مترادف نهال : درختچه، درخت، شجر، گیاه، بستر، تشک نهالی، شکار، کنین

مترادف نهال : درختچه، درخت، شجر، گیاه، بستر، تشک نهالی، شکار، کنین

نهال

نهال دان

نهال پرور

نهالستان

نهاله

نهاله جا ی

نهاله جای

نهاله گاه

نهاله گه

نهالچه

نهالکاری

نهالگاه

نهالگه

<hr> مترادف نهالی : بستر، تشک، رختخواب، فراش، نهال، نهالین <hr> متضاد نهالی : روانداز

مترادف نهالی : بستر، تشک، رختخواب، فراش، نهال، نهالین متضاد نهالی : روانداز

نهالی

نهالین

نهالیچه

نهام

نهامه

<hr> مترادف نهامی : آهنگر، حداد، نهامین، درودگر، نجار

مترادف نهامی : آهنگر، حداد، نهامین، درودگر، نجار

نهامی

نهامین

<hr> مترادف نهان : باطن، پنهان، پوشیده، خفا، خفی، غیب، قایم، کتم، مختفی، مخفی، مضمر، ناآشکار، نامرئی، نهفته <hr> متضاد نهان : آشکار، آشکارا، ظاهر، هویدا

مترادف نهان : باطن، پنهان، پوشیده، خفا، خفی، غیب، قایم، کتم، مختفی، مخفی، مضمر، ناآشکار، نامرئی، نهفته متضاد نهان : آشکار، آشکارا، ظاهر، هویدا

نهان

نهان بین

نهان بینی

نهان خانه

نهان داشت

نهان داشته

نهان دان

نهان دانه

نهان دانی

نهان دره

نهان روشی

نهان و آشکار

نهان و اشکار

نهان پرور

نهان پیکر

نهان کرده

نهان کش

نهانجای

نهانخانه

نهاندار

نهانداشت

نهانداشته

نهانزا

نهانزاد

نهانسو

نهانچه

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "ن" - لغت نامه دهخدا