هوا داشتن

هوا در هوا

هوا پختن

هوا کردن

هوا کشیدن

هوا گرفتن

هوا گون

هوا گیری

هوا یافتن

هواء

هواءه

هوائیه

هواباره

هوابج

هوابد

هواجر

هواجس

هواجو

هواجو ی

هواجوی

<hr> مترادف هواخواه : آرزومند، پابند، سینه چاک، محب، مشتاق، پیرو، تابع، حامی، طرفدار، مرید، هوادار

مترادف هواخواه : آرزومند، پابند، سینه چاک، محب، مشتاق، پیرو، تابع، حامی، طرفدار، مرید، هوادار

هواخواه

<hr> مترادف هواخواهی : پیروی، تبعیت، جانبداری، حمایت، طرفداری، آرزومندی، اشتیاق

مترادف هواخواهی : پیروی، تبعیت، جانبداری، حمایت، طرفداری، آرزومندی، اشتیاق

هواخواهی

هواخور

هواخورده

<hr> مترادف هواخوری : پیک نیک، تفرج، تفریح، گردش، گشت

مترادف هواخوری : پیک نیک، تفرج، تفریح، گردش، گشت

هواخوری

<hr> مترادف هوادار : پارتی، پیرو، جانبدار، حامی، طرفدار، محب، هواخواه <hr> متضاد هوادار : مخالف

مترادف هوادار : پارتی، پیرو، جانبدار، حامی، طرفدار، محب، هواخواه متضاد هوادار : مخالف

هوادار

<hr> مترادف هواداری : آرزومندی، جانبداری، حمایت، طرفداری، طرف گیری، علاقه مندی، هواخواهی <hr> متضاد هواداری : مخالفت

مترادف هواداری : آرزومندی، جانبداری، حمایت، طرفداری، طرف گیری، علاقه مندی، هواخواهی متضاد هواداری : مخالفت

هواداری

هوادج

هوادر

هوادرق

هواده

هوار

هوار برزه

هوارت

هوارم

هواره

هواره برزه

هواره خال

هوارپان

هواری

هوازن

هوازی

هواس

<hr> مترادف هواسنج : حرارت سنج، دماسنج، میزان الحراره

مترادف هواسنج : حرارت سنج، دماسنج، میزان الحراره

واژه های حرف "ه" - لغت نامه دهخدا