پراکوه

پراگ

پراگرفتن

پراگزیتل

پراگندن

پراگندنی

پراگنده

پراگنده خاطر

پراگنده دل

پراگنده دندان

پراگنده روز

پراگنده روزی

پراگنده گو

پراگندگی

پراگندیدن

پراگننده

پراگنیدن

پراگنیده

پرباد

پربادی

پربار

پرباره

پرباری

پربال

پرباله

پربانگ

پرباک

پربدایع

پربر

پربرار

پربرباروش

پربرناوش

<hr> برابر پارسی : پربر، فراوان

برابر پارسی : پربر، فراوان

پربرکت

پربرگ

پربرگی

پربزیان

پربسته

پربلا

<hr> مترادف پربها : ارزشمند، بهادار، بهاور، پرارزش، پرقیمت، ثمین، قیمتی، گرانبها، گرانقیمت، نفیس <hr> متضاد پربها : کم بها

مترادف پربها : ارزشمند، بهادار، بهاور، پرارزش، پرقیمت، ثمین، قیمتی، گرانبها، گرانقیمت، نفیس متضاد پربها : کم بها

پربها

پربهائی

پربهر

پربو

پربوستان

پربون

پربوی

پربیم

<hr> مترادف پرت : بعید، دنج، دورافتاده، دور، بی مورد، ناآگاه، ناوارد، رها، متروک، چپه، واژگون، بی معنی، کشکی، لاطائل، مزخرف، مهمل <hr> متضاد پرت : نزدیک، وارد

مترادف پرت : بعید، دنج، دورافتاده، دور، بی مورد، ناآگاه، ناوارد، رها، متروک، چپه، واژگون، بی معنی، کشکی، لاطائل، مزخرف، مهمل متضاد پرت : نزدیک، وارد

پرت

پرت سعید

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "پ" - لغت نامه دهخدا